لیست لغات کتاب ۵۰۴ — همراه با معنی، مثال و تلفظ صوتی

لیستلغات کتاب 504 — همراه با معنی، مثال و تلفظ صوتی

کتاب ۵۰۴ Absolutely Essential Words یکی از منابع مهم برای یادگیری واژگان ضروری زبان انگلیسی است. این کتاب شامل ۵۰۴ کلمه پرکاربرد انگلیسی است که به ویژه برای آمادگی در آزمون‌های زبان مانند IELTS، TOEFL، GRE و SAT بسیار مفید هستند. در این مقاله از سری مقالات مجله پی استور به بررسی لغات کتاب ۵۰۴ همراه با معنی، تلفظ صوتی بر اساس دیکشینری کمبریج «Cambridge Dictionary» و مثال‌های کاربردی در ۴۲ درس به صورت جدولی می‌پردازیم.

فهرست مطالب این نوشته پنهان

لیست لغات کتاب ۵۰۴

کسانی که به یادگیری زبان انگلیسی علاقه مند هستند حتماً کتاب ۵۰۴ را دیده اند. یادگیری لغات کتاب ۵۰۴ مزایای خیلی زیادی دارد. با یادگیری لغات این کتاب دامنه واژگان در مکالمه و نوشتار به طور فزآینده ای افزایش پیدا می کند و درک متون انگلیسی در سطوح پیشرفته بهتر می‌شود. با یادگیری لغات این کتاب آمادگی برای آزمون‌های زبان ایجاد می‌شود و مهارت شنیداری و گفتاری بهبود پیدا می‌کند. در ادامه در ۴۲ درس، لغات کتاب ۵۰۴ به صورت جدول به همراه معنی، تلفظ صوتی و یک مثال کاربردی با ترجمه آورده شده است.

درس اول – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
abandon ترک کردن، رها کردن، دست کشیدن
When Roy abandoned his family, the police went looking for him.
وقتی “روی” خانواده اش را ترک کرد، پلیس به دنبالش گشت.
keen باهوش، تیز، زیرک
The butcher’s keen knife cut through the meat.
چاقوی تیز قصاب گوشت را برید.
jealous حسود
Although my neighbor just bought a new car, I am not jealous of him.
با وجود اینکه که همسایه من ماشین جدیدی خریده است من به او حسودی نمی کنم..
tact تدبیر، ملاحظه، درایت
By the use of tact, Janet was able to calm her jealous husband.
جانت با استفاده از درایت توانست شوهر حسودش را آرام کند.
oath قسم، فحش، نفرین
The president will take the oath of office tomorrow.
رئیس جمهور فردا سوگند (ریاست جمهوری) را یاد می کند.
vacant خالی
I put my coat on that vacant seat.
کتم را روی آن صندلی خالی گذاشتم.
hardship سختی، دشواری
Abe Lincoln was able to overcome one hardship after another.
آبه لینکلن توانست سختی ها را یکی پس از دیگری پشت سر بگذارد.
gallant شجاع، مودب و مهربان در برابر زنان
Many gallant knights entered the contest to win the princess.
بسیاری از شوالیه های شجاع برای برنده شدن شاهزاده خانم وارد مسابقه شدند.
data اطلاعات، داده ها
After studying the data, we were able to finish our report.
پس از مطالعه داده ها، توانستیم گزارش خود را به پایان برسانیم.
unaccustomed عادت نکرده
The king was unaccustomed to having people disobey him.
شاه عادت نداشت که مردم از او سرپیچی کنند.
bachelor مجرد، ازدواج نکرده
My brother took an oath to remain a bachelor.
برادرم سوگند یاد کرد که مجرد بماند.
qualify واجد شرایط بودن، شایسته بودن، صلاحیت داشتن
I am trying to qualify for the job that is now vacant.
من سعی می کنم برای شغلی که اکنون خالی است واجد شرایط باشم.

درس دوم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
corpse جسد
When given all the data on the corpse, the professor was able to solve the murder.
زمانی که تمام اطلاعات مربوط به جسد داده شد، پروفسور توانست قتل را حل کند.
conceal پنهان کردن
The money was so cleverly concealed that we were forced to abandon our search for it.
پول به قدری هوشمندانه پنهان شده بود که ما مجبور شدیم جستجوی خود را برای یافتن آن رها کنیم.
dismal خیلی بد، (هوای) تاریک و گرفته، حزن انگیز
As the dismal reports of the election came in, the senator’s friends tactfully made no mention of them.
با انتشار گزارش های غم انگیز انتخابات، دوستان سناتور با درایت هیچ اشاره ای به آنها نکردند.
frigid خیلی سرد
It was a great hardship for the men to live through the frigid winter at Valley Forge.
زندگی در زمستان سرد در “ولی فورج” برای مردان سختی بزرگی بود.
inhabit زندگی کردن، ساکن بودن
Many crimes are committed each year against those who inhabit the slum area of our city.
هر ساله جنایات زیادی علیه کسانی که در منطقه فقیر نشین شهر ما ساکن هستند، انجام می شود.
numb بی حس
A numb feeling came over Mr. Massey as he read the telegram.
با خواندن تلگرام احساس بی حسی به آقای میسی رسید.
peril خطر
The hunter was abandoned by the natives when he described the peril that lay ahead of them.
شکارچی زمانی رها شد که بومیان را از خطری که در پیش روی آنها بود آگاه کرد.
recline تکیه دادن، لم دادن، دراز کشیدن
After reclining on her right arm for an hour, Maxine found that it had become numb.
پس از یک ساعت خوابیدن روی بازوی راستش، ماکسین متوجه شد که دست راستش بی حس شده است.
shriek جیغ، فریاد ، فریاد زدن
Facing the peril of the waterfall, the boatman let out a terrible shriek.
قایقران در مواجهه با خطر آبشار، فریاد وحشتناکی زد.
sinister پلید، شوم، بدجنس، شیطانی
When the bank guard spied the sinister-looking customer, he drew his gun.
وقتی نگهبان بانک متوجه نگاه شوم مشتری شد، اسلحه اش را کشید.
tempt وسوسه کردن، اغوا کردن
The sight of beautiful Louise tempted the bachelor to change his mind about marriage.
دیدن لوئیز زیبا، فرد مجرد را وسوسه کرد تا نظر خود را در مورد ازدواج تغییر دهد.
wager شرط بندی، شرطبندی کردن
After winning the wager, Tex treated everyone to free drinks.
پس از برنده شدن در شرط بندی، تکس همه را به نوشیدنی مهمان کرد.

درس سوم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
typical معمولی
The sinister character in the movie wore a typical costume, a dark shirt, loud tie, and tight jacket.
شخصیت شوم فیلم یک لباس معمولی، پیراهن تیره، کراوات بلند و ژاکت تنگ به تن داشت.
minimum کمترین مقدار، حداقل
The minimum charge for a telephone, even if no calls are made, is about $60 a month.
حداقل هزینه تلفن، حتی اگر تماسی برقرار نشود، حدود ۶۰ دلار در ماه است.
scarce نادر، کمیاب
Because there is little moisture in the desert, trees are scarce.
از آنجا که در صحرا رطوبت کمی وجود دارد، درختان کمیاب هستند.
annual سالانه
The publishers of the encyclopedia put out a book each year called an annual.
ناشران دایره المعارف هر سال کتابی به نام سالنامه منتشر می کنند.
persuade متقاعد کردن، قبولاندن
Can you persuade him to give up his bachelor days and get married?
آیا می توانید او را متقاعد کنید که دوران مجردی خود را رها کرده و ازدواج کند؟
essential ضروری، خیلی مهم، لازم
Several layers of thin clothing are essential to keeping warm in frigid climates.
چندین لایه لباس نازک برای گرم نگه داشتن در آب و هوای سرد ضروری است.
blend مخلوط کردن، ترکیب
When jose blends the potatoes together, they come out very smooth.
هنگامی که “خوزه” سیب زمینی ها را با هم مخلوط می کند، بسیار صاف بیرون می آیند.
visible مرئی، قابل دیدن
Before the stars are visible, the sky has to become quite dark.
قبل از اینکه ستارگان قابل مشاهده باشند، آسمان باید کاملاً تاریک شود.
expensive گران
Shirley’s expensive dress created a great deal of excitement at the party.
لباس گران قیمت شرلی در مهمانی هیجان زیادی ایجاد کرد.
talent استعداد
Feeling that he had the essential talent, Carlos tried out for the school play.
کارلوس با احساس اینکه استعداد اساسی دارد، برای پیوستن به نمایش مدرسه تلاش کرد.
devise طرح ریختن، نقشه کشیدن، ابداع کردن
I would like to devise a method for keeping my toes from becoming numb while I am ice skating.
من می‌خواهم روشی برای جلوگیری از بی‌حس شدن انگشتان پا در حین اسکیت روی یخ ابداع کنم.
wholesale عمده، عمده فروشی، گسترده (یکجا)
The wholesale price of milk is six cents a quart lower than retail.
قیمت عمده فروشی شیر شش سنت کمتر از خرده فروشی است.

درس چهارم– لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
vapor بخار
Scientists have devised methods for trapping vapor in bottles so they can study its makeup.
دانشمندان روش هایی را برای به دام انداختن بخار در بطری ها ابداع کرده اند تا بتوانند ساختار آن را مطالعه کنند.
eliminate حذف کردن، از بین بردن
If we were to eliminate all reclining chairs, no one would fall asleep while watching television.
اگر بخواهیم همه صندلی های تاشو را حذف کنیم، هیچ کس هنگام تماشای تلویزیون به خواب نمی رود.
villain آدم شرور، شخصیت منفی (در فیلم و داستان)
When the villain fell down the well, everyone lived happily ever after.
وقتی شخصیت منفی در چاه افتاد، همگی به خوبی و خوشی زندگی کردند.
dense متراکم، غلیظ
The dense leaves on the trees let in a minimum of sunlight.
برگ های متراکم روی درختان حداقل نور خورشید را به داخل می دهند.
utilize استفاده کردن
The gardener was eager to utilize different flowers and blend them in order to beautify the borders.
باغبان مشتاق بود از گل‌های مختلف استفاده کند و آنها را در هم آمیزد تا کناره‌ها(ی باغ) را زیبا کند.
humid مرطوب، شرجی
It was so humid in our classroom that we wished the school would buy an air conditioner.
کلاس ما آنقدر مرطوب بود که آرزو داشتیم مدرسه یک کولر بخرد.
theory نظریه
No one has advanced a convincing theory explaining the beginnings of writing.
هیچ کس نظریه ای قانع کننده برای توضیح آغاز نوشتن ارائه نکرده است.
descend پایین آمدن، فرود آمدن
Knowing her beau was waiting at the bottom of the staircase, Eleanor descended at once.
“النور” که می‌دانست معشوقه‌اش ته پله‌ها منتظر است، فوراً پایین آمد.
 circulate چرخیدن، گردش کردن
My father circulated among the guests at the party and made them feel comfortable.
پدرم در مهمانی میان مهمانان گردش کرد و به آنها احساس راحتی کرد.
enormous خیلی بزرگ
The enormous crab moved across the ocean floor in search of food.
خرچنگ عظیم الجثه در جستجوی غذا از کف اقیانوس حرکت کرد.
predict پیش بینی کردن، پیش گویی کردن
Laura thought she could predict what I would do, but she was wrong.
” لورا ” فکر می کرد می تواند پیش بینی کند که من چه کار خواهم کرد، اما اشتباه می کرد.
vanish ناپدید شدن، محو شدن
Even in California the sun will sometimes vanish behind a cloud.
حتی در کالیفرنیا نیز گاهی اوقات خورشید در پشت ابر ناپدید می شود.

درس پنجم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
tradition سنت، رسم
The father tried to persuade his son that the tradition of marriage was important.
پدر سعی کرد پسرش را متقاعد کند که سنت ازدواج مهم است.
rural روستایی
The rural life is much more peaceful than the city one.
زندگی روستایی بسیار آرامش بخش تر از زندگی شهری است.
burden بار
The burden of the country’s safety is in the hands of the president.
بار امنیت کشور بر عهده رئیس جمهور است.
campus محوطه دانشگاه یا مدرسه
Jeff moved off campus when he decided it was cheaper to live at home.
” جف ” وقتی به این نتیجه رسید که زندگی در خانه ارزان‌تر است از دانشگاه نقل مکان کرد.
majority اکثریت
In some countries, the government does not speak for the majority of the people.
در برخی کشورها، دولت از طرف اکثریت مردم صحبت نمی کند.
assemble جمع شدن، گرد آمدن
All the people who had assembled for the picnic vanished when the rain began to fall.
همه افرادی که برای پیک نیک جمع شده بودند با شروع بارش باران ناپدید شدند.
explore بررسی کردن
Sara wanted to know if all of the methods for solving the problem had been explored.
” سارا ” می خواست بداند که آیا تمام روش های حل مشکل بررسی شده است یا خیر.
topic موضوع
The speaker’s main topic was how to eliminate hunger in this world.
موضوع اصلی سخنران این بود که چگونه گرسنگی را در این دنیا از بین ببریم.
debate مناظره، بحث
Instead of shrieking at each other, the students decided to have a debate on the topic.
دانش‌آموزان به جای فریاد زدن بر سر یکدیگر، تصمیم گرفتند درباره موضوع مناظره کنند.
evade طفره رفتن، در رفتن
The prisoner of war evaded questioning by pretending to be sick.
اسیر جنگی با تظاهر به بیماری از بازجویی طفره رفت.
probe بررسی کردن
The lawyer probed the man’s mind to see if he was innocent.
وکیل ذهن مرد را بررسی کرد تا ببیند آیا او بی گناه است یا خیر.
reform اصلاح کردن، بازسازی کردن
Only laws that force companies to reform will clear the dangerous vapors from our air.
تنها قوانینی که شرکت ها را مجبور به اصلاح می کند می تواند بخارات خطرناک را از هوای ما پاک می کند.

درس ششم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
approach نزدیک شدن
The lawyers in the trial were often asked to approach the bench.
اغلب در دادگاه از وکلا خواسته می‌شود که به جایگاه نزدیک شوند.
detect کشف کردن، پی بردن
We detected from the messy room that a large group of people had assembled there.
از اتاق درهم و برهم متوجه شدیم که گروه زیادی از مردم آنجا جمع شده اند.
defect نقص، عیب
My Chevrolet was sent back to the factory because of a steering defect.
شورلت من به دلیل نقص فرمان به کارخانه بازگردانده شد.
employee کارمند
My boss had to fire many employees when meat became scarce.
وقتی گوشت کمیاب شد، رئیس من مجبور شد بسیاری از کارمندان را اخراج کند.
neglect نادیده گرفتن، کوتاهی کردن، غافل شدن
Bob’s car got dirty when he neglected to keep it polished.
ماشین “باب” کثیف شد وقتی او در تمیز نگه داشتن آن کوتاهی کرد.
deceive فریب دادن
Virginia cried when she learned that her best friend had deceived her.
” ویرجینیا ” وقتی فهمید بهترین دوستش او را فریب داده، گریه کرد.
undoubtedly بدون شک
If she didn’t want to get into an argument, Valerie would have followed the majority undoubtedly.
اگر “والری” می‌خواست که وارد بحث نشود، بی‌شک طرفدار حرف اکثریت می‌شد.
popular محبوب، پر طرفدار
Popular people often find it hard to evade their many friends.
افراد محبوب اغلب به سختی می توانند از دوستان فراوان خود فرار کنند.
thorough کامل، جامع
The police made a thorough search of the house after the crime had been reported.
پس از گزارش جنایت، پلیس خانه را به طور کامل جستجو و بازرسی کرد.
client مشتری، موکل
The lawyer told her client that she could predict the outcome of his trial.
وکیل به موکلش گفت که می تواند نتیجه محاکمه او را پیش بینی کند.
comprehensive جامع، کامل
The engineer gave our house a thorough, comprehensive checkup before my father bought it.
مهندس قبل از اینکه پدرم خانه ما را بخرد، یک بررسی کامل و جامع انجام داد.
defraud کلاه برداری کردن، فریب دادن
If we could eliminate losses from people who defraud the government, tax rates could be lowered.
اگر بتوانیم ضرر و زیان افرادی را که از دولت کلاهبرداری می کنند حذف کنیم، نرخ های مالیات می تواند کاهش یابد.

درس هفتم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
postpone ٰبه تاخیر انداختن، به تعویق انداختن
The young couple wanted to postpone their wedding until they were sure they could handle the burdens of marriage.
زوج جوان می خواستند عروسی خود را تا زمانی که مطمئن شوند از عهده بارهای زندگی مشترک برمی آیند به تعویق بیاندازند.
consent رضایت دادن، موافق بودن
The majority of our club members consented to raise the dues.
اکثریت اعضای باشگاه رضایت دادند که مبلغ پرداختی افزایش یابد.
massive خیلی بد، (هوای) تاریک و گرفته، حزن انگیز
The main building on the campus was so massive that the new students had trouble finding their way around at first.
ساختمان اصلی در محوطه دانشگاه به قدری بزرگ بود که دانشجویان جدید در ابتدا برای پیدا کردن مسیر خود با مشکل مواجه می شدند.
capsule کپسول، کابین فضا پیما
A new, untested medicine was detected in the capsule by the police scientists.
یک داروی جدید آزمایش‌نشده در کپسول توسط دانشمندان پلیس شناسایی شد.
preserve محافظت کردن
The outfielder’s records are preserved in the Baseball Hall of Fame.
رکوردهای بازیکن بیسبال در تالار افتخارات بیسبال حفظ شده است.
denounce محکوم کردن (در ملا عام)، متهم کردن، انتقاد کردن
Some people denounce the government for probing into their private lives.
برخی افراد دولت را به خاطر واکاوی زندگی شخصی‌شان محکوم می‌کنند.
unique منحصر به فرد، بی نظیر
The inventor developed a unique method of making ice cream.
مخترع روشی منحصربه‌فرد برای درست کردن بستنی ابداع کرد.
torrent طوفان، سیل
After trying to defraud the public, Lefty was faced with a torrent of charges.
پس از تلاش برای کلاهبرداری از مردم، “لفتی” با سیل اتهامات مواجه شد.
resent آزرده خاطر شدن، ناراحت شدن
Columbus resented the fact that his crew wanted to turn back.
“کلمب” از این حقیقت که خدمه‌اش می‌خواستند برگردند آزرده‌خاطر شد.
molest مزاحم شدن، آزار رساندن
The gang did a thorough job of molesting the people in the park.
گروه اراذل و اوباش به طور همه جانبه مردم را در پارک مورد آزار و اذیت قرار دادند.
gloomy غمگین، افسرده، گرفته (هوا)
The reason Doris wasn’t popular was that she always had a gloomy appearance.
دلیل اینکه “دوریس” محبوب نبود، این بود که همیشه ظاهری افسرده داشت.
unforeseen پیش بینی نشده
The probe into the congressman’s finances turned up some unforeseen difficulties.
تحقیقات در مسائل مالی آقای نماینده مجلس مشکلات پیش‌بینی‌نشده‌ای به وجود آورد.

درس هشتم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
exaggerate اغراق کردن
He wasn’t trying to deceive you when he said that his was the best car in the world; he was just exaggerating.
او وقتی گفت ماشینش بهترین ماشین دنیاست قصد فریب دادن شما را نداشت، تنها داشت غلو می‌کرد.
amateur تازه کار
After his song, Don was told that he wasn’t good enough to be anything but an amateur.
بعد از آهنگش، به “دان” گفته شد که او آنقدر خوب نیست که چیزی جز یک آماتور باشد.
mediocre متوسط، معمولی
After reading my composition, Mrs. Evans remarked that it was mediocre and that I could do better.
بعد از خواندن انشایم خانم ایوانز خاطر نشان کرد که انشایم متوسط بود و می‌توانست بهتر باشد.
variety تنوع، گستره، گوناگونی
He faced unforeseen problems for a variety of reasons.
او به دلایل مختلف با مشکلات غیرقابل پیش بینی مواجه شد.
valid معتبر، صحیح
When Dave presented valid working papers, the foreman consented to hiring him immediately.
وقتی “دیو” مدارک شغلی معتبری ارائه کرد، سرکارگر راضی شد تا بلافاصله او را استخدام کند.
survive زنده ماندن، جان سالم به در بردن
The space capsule was built to survive a long journey in space.
کپسول فضایی برای زنده ماندن در یک سفر طولانی در فضا ساخته شده است.
weird عجیب و غریب
Allen felt that weird things were starting to happen when he entered the haunted house.
“آلن” با ورود به خانه جن زده احساس کرد که اتفاقات عجیبی در حال رخ دادن است.
prominent برجسته، سرشناس، مهم
Her violet eyes were the prominent feature of the model’s face.
چشمان بنفش او از ویژگی های برجسته چهره ی یک مدل بود.
security امنیت، امنیتی
When the president travels, strict security measures are taken.
هنگام سفر رئیس جمهور، تدابیر امنیتی شدیدی اتخاذ می شود.
bulky بزرگ، چیزی که فضای زیادی اشغال کند
His client wanted an item that wasn’t so bulky, Olsen told us.
“اولسن” به ما گفت مشتری او کالایی می‌خواست که چندان حجیم نباشد.
reluctant بی میل
It was easy to see that Herman was reluctant to go out and find a job.
به راحتی می شد فهمید که هرمان تمایلی به بیرون رفتن و یافتن شغل نداشت.
obvious واضح، آشکار
It was obvious that the lumberjack was tired after his day’s work.
واضح بود که چوب بُر بعد از کار امروزش خسته شده بود.

درس نهم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
vicinity نزدیکی، حوالی
Living in the vicinity of New York, Jeremy was near many museums.
“جرمی” که در حوالی نیویورک زندگی می‌کند به موزه‌های بسیاری نزدیک بود.
century قرن، صد سال
Many prominent men have been born in this century.
بسیاری از مردان برجسته در این قرن متولد شده اند.
rage خشم
The mayor felt a sense of rage about the exaggerations in the press.
شهردار نسبت به اغراق در مطبوعات احساس خشم کرد.
document سند، مدرک
Newly discovered documents showed that the prisoner was obviously innocent.
اسناد تازه کشف شده نشان می داد که زندانی به وضوح بی گناه است.
conclude تمام کردن، نتیجه گرفتن
Work on the building could not be concluded until the contract was signed.
تا زمانی که قرارداد امضا نشده بود، کار بر روی ساختمان نمی توانست به نتیجه برسد.
undeniable انکار ناپذیر، بدون شک
It is undeniable that most professionals can beat any amateur.
بدون شک اکثر حرفه ای ها می توانند هر آماتوری را شکست دهند.
resist مقاومت کردن، مانع شدن
Tight security measures resisted Jimmy’s entrance into the bank.
اقدامات امنیتی شدید مانع از ورود “جیمی” به بانک شدند.
lack فاقد بودن
As an amateur dancer, Vincent knew that he lacked the professional touch.
“وینسنت” می‌دانست که به عنوان یک رقاص تازه‌کار فاقد استعداد حرفه‌ای است.
ignore نادیده گرفتن، بی توجهی کردن
Older brothers and sisters often feel ignored when their parents only spend time with a new baby.
معمولا برادران و خواهران بزرگ‌تر وقتی والدینشان فقط با نوزاد جدید وقت می‌گذرانند، احساس می‌کنند که نادیده گرفته می‌شوند.
challenge به مبارزه طلبیدن، به چالش کشیدن
Trying to become a doctor was quite a challenge, Dick discovered.
“دیک” دریافت که تلاش برای پزشک شدن بسیار چالش برانگیز بود.
miniature در ابعاد کوچک، مینیاتوری
Instead of buying a massive dog, Teddy got a miniature poodle.
“تدی” به جای خرید یک سگ بزرگ، یک سگ پودل مینیاتوری گرفت.
source منبع
The college student knew that he needed more than a basic textbook as a source for his report.
دانشجوی کالج می دانست که به عنوان منبعی برای گزارش خود به بیش از یک کتاب درسی پایه نیاز دارد.

درس دهم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
excel  (در کاری) عملکرد بسیار خوبی داشتن،از دیگران بهتر عمل کردن
Clarence Darrow wanted to become a prominent lawyer, but he felt that he must first excel in the study of history.
“کلارنس دارو” می خواست وکیل برجسته ای شود، اما احساس می کرد که ابتدا باید در مطالعه تاریخ برتری یابد.
feminine زنانه
My brother is ashamed to cry at a sad movie because people might think he is behaving in a feminine manner.
برادرم خجالت می کشد در تماشای یک فیلم غمگین گریه کند زیرا ممکن است مردم فکر کنند که او رفتاری زنانه دارد.
mount بالا رفتن
The watchman mounted the tower to see if there were any people in the vicinity.
نگهبان از برج بالا رفت تا ببیند آیا افرادی در حوالی هستند یا نه؟
compete رقابت کردن
The runner was reluctant to compete in front of his parents for the first time.
دونده به رقابت کردن در مقابل والدینش برای اولین بار تمایل نداشت.
dread ترسیدن، بیم داشتن
He had a dread feeling about the challenge he was about to face.
او نسبت به چالشی که قرار بود با آن روبرو شود، احساس وحشت داشت.
masculine مردانه
It is undeniable that his beard makes him look masculine.
این (موضوع) که ریش (چهره) او را مردانه می‌کند، انکارنشدنی است.
menace تهدید
Sergeant Foy’s raw language was an obvious menace to the reputation of the entire police department.
زبان رکیک گروهبان “فوی” تهدیدی آشکار برای آبروی تمام اداره پلیس بود.
tendency تمایل، گرایش، عادت
His tendency was to work hard in the morning and then to take it easy in the afternoon.
تمایل او بر این بود که صبح به شدت کار کند و بعد از ظهر به در کار زیاد سخت نگیرد.
underestimate دست کم گرفتن، کمتر تخمین زدن
The value of our house was underestimated by at least two thousand dollars.
ارزش خانه ما حداقل دو هزار دلار کمتر تخمین زده شده بود.
victorious پیروز
Terry faced the challenge with the bad attitude that he could not be victorious.
وقتی نگهبان بانک متوجه نگاه شوم مشتری شد، اسلحه اش را کشید.
numerous متعدد، پرشمار
Dr. Fischer had resisted accepting money from the poor woman on numerous house calls.
دکتر “فیشر” در مقابل تماس های متعدد با خانه برای دریافت پول از زن فقیر مقاومت کرده بود.
flexible انعطاف پذیر
A mouse’s flexible body allows it to squeeze through narrow openings.
بدن انعطاف‌پذیر موش به او این امکان را می‌دهد که از سوراخ های باریک رد شود.

درس یازدهم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
evidence مدارک، شواهد
Each juror felt he needed more evidence before voting to convict the former football star.
هر یک از اعضای هیئت‌منصفه حس کردند که قبل از رای دادن به محکومیت ستاره سابق فوتبال به مدارک بیشتری نیاز دارند.
solitary انفرادی، منزوی
There was not a solitary piece of evidence that Manuel had eaten the cheesecake.
یک مدرک تک و تنها هم دال بر اینکه “مانوئل” کیک‌ را خورده وجود نداشت.
vision بینایی، دید
With the aid of the binoculars, my vision improved enough to see the entire vicinity.
با کمک دوربین دوچشمی دید من به اندازه کافی خوب شد تا بتوانم تمام اطراف را ببینم.
frequent مکرر
We made frequent visits to the hospital to see our grandfather.
ما مرتباً برای دیدن پدربزرگمان به بیمارستان می رفتیم.
glimpse نگاه کوتاه، نظر اجمالی
The tall shrubs kept us from getting a glimpse of the new people who inhabited the beach house.
بوته‌های بلند مانع از این می‌شد که نگاه کوتاهی بر افراد جدیدی که در خانه ساحلی زندگی می‌کنند بیندازیم.
 recent اخیر، امروزی
At a recent meeting, the Board of Education provided the evidence we had been asking for.
در جلسه اخیر، شورای آموزش و پرورش شواهدی را که ما خواسته بودیم ارائه کرد.
decade دهه، ده سال
After a decade of granting salary increases, my boss ended the practice.
پس از یک دهه اجازه به افزایش حقوق، رئیس من این کار را متوقف کرد.
hesitate تعلل کردن، تردید کردن
When he got to the robbers’ vicinity, he hesitated before going on.
وقتی او به نزدیکی دزدها رسید، قبل از ادامه دادن، تعلل کرد.
absurd احمقانه، مضحک
The flabby boy realized that the suggestion to diet was not absurd.
پسر چاق (از شدت چاقی شکم و عضلاتش آویزان است) فهمید که پیشنهاد رژیم (گرفتن) احمقانه نبود.
conflict درگیری، کشمکش
Our opinions about the company’s success in the last decade are in conflict with what the records show.
نظر ما درباره موفقیت شرکت در دهه اخیر با چیزی که سوابق نشان می دهد، در تضاد است.
minority اقلیت، تعداد کم
A minority of our athletes who competed in the Olympics were victorious.
تعداد کمی از ورزشکاران ما که در المپیک رقابت کردند پیروز شدند.
fiction تخیلی، غیر واقعی
We hardly ever believed Vinny because what he said was usually fiction.
ما به ندرت حرف‌های “وینی” را قبول می‌کردیم چون اغلب حرف‌هایی که می‌زد معمولا تخیلی بود.

درس دوازدهم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
ignite آتش زدن، روشن کردن، شعله ور کردن
A careless remark helped to ignite the conflict between the brothers and the sisters.
یک جمله بی‌دقت باعث شعله‌ور شدن کشمکش بین خواهران و برادران شد.
abolish منسوخ کردن، لغو کردن
We abolished numerous laws that didn’t serve any purpose in this decade.
ما قوانین بی‌شماری که دیگر در این دهه کارآیی نداشتند را منسوخ کردیم.
urban شهری
Only a small minority of the people of the United States live far from any urban area.
تنها اقلیت اندکی از مردم ایالات متحده دورتر از مناطق شهری زندگی می‌کنند.
population جمعیت
After the recent floods, the population of Honduras was reduced by 10,000.
پس از سیل های اخیر، جمعیت هندوراس ۱۰۰۰۰ نفر کاهش یافت.
frank رک، روراست
Eretha was completely frank when she told her friend about the sale.
“اریتا” وقتی به دوستش درباره حراج گفت کاملاً روراست بود .
pollute آلوده کردن
There is much evidence to show that the air we breathe is polluted.
شواهد زیادی وجود دارد که نشان می دهد هوایی که تنفس می کنیم آلوده است.
reveal آشکار کردن، فاش کردن
The auto company revealed reluctantly that there were defects in their new models.
شرکت خودروسازی با بی میلی فاش کرد که مدل‌های جدیدشان دارای نقص هست.
prohibit منع کردن، ممنوع کردن
Many homeowners prohibit others from walking on their property.
بیشتر صاحبخانه‌ها دیگران را از قدم زدن در محدوده ملک خود منع می‌کنند.
urgent اضطراری، فوری
The principal called an urgent meeting to solve the school’s numerous problems.
مدیر برای رفع مشکلات متعدد مدرسه جلسه اضطراری تشکیل داد.
adequate کافی
A bedroom, kitchen, and bath were adequate shelter for his living needs.
یک اتاق خواب، آشپزخانه و حمام سرپناه کافی برای نیازهای زندگی او بود.
decrease کاهش دادن، کم کردن
In order to improve business, the store owner decreased his prices.
به منظور بهبود کسب و کار (فروش)، صاحب فروشگاه قیمت های خود را کاهش داد.
audible قابل شنیدن
After Len got his new hearing aid, my telephone calls became audible.
بعد از اینکه “لن” سمعک جدیدش را خرید، تماس‌های تلفنی من قابل شنیدن شدند.

درس سیزدهم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
journalist روزنامه نگار، خبرنگار
Barbara’s experience working at a book store wasn’t adequate preparation for becoming a journalist.
تجربه کاری “باربارا” در یک کتابفروشی آمادگی کافی برای روزنامه نگار شدن او نبود.
famine قحطی، خشکسالی ، هر نوع کمبود شدید
Famine in Africa caused the death of one tenth of the population.
قحطی در آفریقا باعث مرگ یک دهم جمعیت شد.
revive احیا کردن، زنده کردن
There is a movement to revive old plays for modern audiences.
جنبشی برای احیای نمایشنامه‌های قدیمی برای مخاطبین جدید راه افتاده است.
commence شروع شدن
The discussion commenced with a report on urban affairs.
بحث و گفت و گو با گزارشی از امور شهری آغاز شد.
observant هوشیار، حواس جمع، مراقب، شاهد
Milt used his excellent vision to be observant of everything in his vicinity.
“میلت” از دید عالی‌اش استفاده کرد تا مراقب همه چیز در اطرافش باشد.
identify شناسایی کردن، تشخیص دادن
With only a quick glimpse, Reggie was able to identify his girlfriend in the crowd.
تنها با یک نگاه اجمالی، “رجی” توانست دوست دخترش را در میان جمعیت شناسایی کند.
migrate مهاجرت کردن، کوچ کردن
Much of our population is constantly migrating to other areas of the country.
تعداد زیادی از جمعیت ما مدام در حال مهاجرت به سایر بخش‌های کشور هستند.
vessel رگ(بدن)، آوند(گیاه)، کشتی، ناو، سفینه فضایی
The Girl Scouts were permitted a glimpse of the vessel being built when they toured the Navy Yard.
گروه دختران پیشاهنگ اجازه داشتند در بازدیدشان از تعمیرگاه (محل ساخت کشتی) نیروی دریایی، نظری بر ناو در حال ساخت بیندازند.
persist ادامه داشتن، اصرار ورزیدن، پافشاری کردن
Would Lorraine’s weird behavior persist, we all wondered?
همه کنجکاو بودند (بدانند) آیا رفتار عجیب “لورین” ادامه پیدا می‌کند؟
hazy مه آلود، غبارآلود، کم حافظه (حواس پرت)
Although Cora had a great memory, she was unusually hazy about the details of our meeting on January 16th.
اگرچه “کورا” حافظه خوبی داشت، به‌طرز غیرمعمولی درباره جزئیات ملاقات ما در روز شانزدهم ژانویه کم‌حافظه بود.
gleam پرتو نور
The only source of light in the cellar came in the form of a gleam through a hole in the wall.
تنها منبع نور در سرداب به شکل پرتوی از سوراخ دیوار می آمد.
editor سردبیر، ویراستار
Meredith’s journalistic knowledge came in handy when she was unexpectedly given the job of editor of The Bulletin.
دانش روزنامه نگاری “مردیت” زمانی به کار آمد که به طور غیرمنتظره ای به او شغل سردبیری (مجله) “بولتن” داده شد.

درس چهاردهم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
unruly بی نظمی، سرکشی، بی قانونی
His unruly actions were a menace to those who were trying to work.
رفتار بی‌نظم او تهدیدی برای افرادی بود که سعی داشتند کار کنند.
rival حریف، رقیب
The boxer devised an attack that would help him to be victorious over his young rival.
بوکسور حمله‌ای طراحی کرد (ترتیب داد) که کمک کند در برابر حریف جوانش پیروز شود.
violent بی نظمی، سرکشی، بی قانونی
Vernon had a tendency to be violent when someone angered him.
رفتار بی‌نظم او تهدیدی برای افرادی بود که سعی داشتند کار کنند.
brutal بی نظمی، سرکشی، بی قانونی
Swearing to catch the murderer, the detectives revealed that it had been an unusually brutal, violent crime.
رفتار بی‌نظم او تهدیدی برای افرادی بود که سعی داشتند کار کنند.
opponent حریف، مخالف
Seeing his flabby opponent, Slugger was sure he would be victorious.
“اسلاگر” با دیدن حریف عضله آویزان خود مطمئن بود که پیروز خواهد شد.
brawl نزاع، درگیری
What started out as a polite discussion soon became a violent brawl.
بحثی که مؤدبانه شروع شده بود زود تبدیل به یک نزاع خشونت‌آمیز شد.
duplicate کپی کردن
The so-called expert did a mediocre job of duplicating the Van Gogh painting.
این به اصطلاح متخصص، کار (نقاشی) متوسطی را از روی نقاشی “ون گوگ” کپی کرد.
vicious بدجنس، شرور، وحشی، خشن
Liza was unpopular because she was vicious to people she had just met.
“لیزا” محبوبیتی نداشت زیرا نسبت به افرادی که به تازگی ملاقات کرده بود بدجنس بود.
whirling چرخیدن
Because Angelo drank too much, he commenced to feel that everything was whirling around the bar.
از آنجایی که “آنجلو” بیش از حد مشروب خورده بود، شروع کرد به احساس این که همه چیز دور بار می‌چرخد.
underdog تو سری خور، بازنده (رقابت کننده)
The Jets were identified as underdogs even though they had beaten the Steelers earlier in the season.
تیم “جتز” به عنوان تیم بازنده شناخته شده بود اگرچه در این فصل قبلا تیم “استیلرز” را شکست داده بود.
thrust پرتاب کردن، هل دادن، انداختن
He had adequate strength to thrust himself through the locked door.
او نیروی کافی برای هل دادن خودش به در قفل شده (و باز کردن آن) داشت.
bewildered گیج، متعجب
Bewildered by the sudden hazy weather, he decided not to go to the beach.
متعجب از هوای ناگهان مه آلوده شده، او تصمیم گرفت به ساحل نرود.

درس پانزدهم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
expand گسترش دادن، توسعه دادن
Expanding the comic strips, the editor hoped that more people would buy his paper.
سردبیر امیدوار بود با گسترش داستان های مصور، افراد بیشتری روزنامه او را بخرند.
alter تغییر دادن، عوض کردن
Dorothy agreed to alter my dress if I would reveal its cost to her.
“دوروثی” موافقت کرد که لباسم را بازدوزی (برای خوردن به قامت) کند، به شرط اینکه قیمتش را به او بگویم.
mature بالغ، عاقل
I could tell that Mitch was mature from the way he persisted in his work.
از دیدن پشتکار “میچ” در کارش می توانستم بگویم که او فردی بالغ است.
sacred مقدس
Her sacred medal had to be sold because the family was in urgent need of money.
مدال مقدس او باید فروخته می شد زیرا خانواده نیاز فوری به پول داشتند.
revise تغییر دادن، اصلاح کردن، ویرایش کردن
The dictionary was revised and then published in a more expensive edition.
فرهنگ لغت اصلاح (ویرایش) شد و سپس در نسخه گران‌تری منتشر شد.
pledge سوگند خوردن، متعهد شدن
Pledged to discovering the facts, the journalist began to dig up new evidence for his readers.
خبرنگاری که قول داده بود حقایق را کشف کند، یافتن مدارک جدید برای خوانندگانش را شروع کرد.
casual معمولی، عادی، اتفاقی
As the villain stole the money from the blind man, he walked away in a casual manner.
وقتی فرد شرور پول را از مرد نابینا دزدید، با رفتاری عادی از آنجا دور شد.
pursue دنبال کردن، تعقیب کردن
We pursued the bicycle thief until he vanished from our vision.
ما دزد دوچرخه را تعقیب کردیم تا اینکه از دید ما ناپدید شد.
unanimous هم رای
There has never been an election in our union that was won by a unanimous vote.
هیچوقت در اتحادیه ما انتخاباتی برگزار نشده که همه اعضا هم‌رأی باشند.
fortunate خوش شانس، خوش بخت
Wesley was fortunate to have an adequate sum of money in the bank.
“وزلی” خوش شانس بود که مقدار کافی پول در بانک داشت.
pioneer پیش رو، پیشگام
In the fourth grade I assembled a picture collection of great American pioneers.
در کلاس چهارم مجموعه ای از تصاویر پیشگامان بزرگ آمریکا (کسانی که برای اولین بار به مناطق غربی آمریکا رفتند) را جمع آوری کردم.
innovative خلاقانه، مبتکرانه
Everyone in our office praised the boss for his innovative suggestions.
همه در اداره ما، رئیس را برای پیشنهادات مبتکرانه‌اش تحسین می‌کردند.

درس شانزدهم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
slender باریک، لاغر، کم
The slender thief was able to enter the apartment through the narrow window.
دزد لاغر اندام توانست از پنجره باریک وارد آپارتمان شود.
surpass بهتر بودن، پیشی گرفتن
The machines of the twenty-first century surely surpass those of earlier times.
ماشین‌های قرن بیست و یکم مطمئنا بهتر از ماشین‌های قدیمی‌تر هستند.
vast وسیع، گسترده
Daniel Boone explored vast areas that had never been settled.
“دنیل بون” مناطق وسیعی را که تا به حال هیچ‌وقت ساکنی نداشت، کاوش کرد.
doubt شک، تردید
The question of whether he could survive the winter was left in doubt.
این سؤال که آیا او می تواند در زمستان زنده بماند یا خیر، در شک و تردید باقی ماند.
capacity ظرفیت، گنجایش
So well-liked was the prominent speaker that the auditorium was filled to capacity when he began his lecture.
سخنران برجسته به قدری محبوب بود که وقتی سخنرانی خود را شروع کرد، ظرفیت سالن پر شده بود.
penetrate نفوذ کردن، رخنه کردن
Although Kenny tried to pound the nail into the rock with a hammer, he couldn’t penetrate the hard surface.
اگرچه “کنی” تلاش کرد تا میخ را با چکش به سنگ بکوبد اما نتوانست به سطح سخت نفوذ کند.
pierce سوراخ کردن، نفوذ کردن
Halloran violently pierced the skin of his rival, causing massive bleeding.
“هالوران” به شدت پوست رقیب خود را سوراخ کرد و باعث خونریزی شدید شد.
accurate دقیق، صحیح
Ushers took an accurate count of the people assembled in the theater.
“آشرز” شمارش دقیقی از افراد جمع شده در تئاتر انجام داد.
microscope میکروسکوپ
When young Oprah’s birthday came around, her uncle gave her a microscope.
وقتی تولد “اوپرا” کوچولو رسید، عمویش به او یک میکروسکوپ هدیه داد.
grateful سپاس گزار، قدردان
We were grateful that the gloomy weather cleared up on Saturday.
ما سپاسگزار بودیم که هوای دلگیر و گرفته، روز شنبه صاف شد.
cautious مراقب، محتاط، مواظب
Good authors are cautious not to exaggerate when they write.
نویسندگان خوب هنگام نوشتن محتاط هستند که اغراق نکنند.
confident مطمئن
When he lifted the burden, Scotty was confident he could carry it.
وقتی “اسکاتی” بار را برداشت، مطمئن بود که می تواند آن را حمل کند.

درس هفدهم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
appeal درخواست کردن، جذابیت داشتن
Anything Jorge could get at wholesale price had a great appeal for him.
هر چیزی که “خورخه” می توانست به قیمت عمده بخرد برایش جذابیت زیادی داشت.
addict معتاد
Because he was a heroin addict, it was essential for Carlos to get the drug each day.
چون “کارلوس” معتاد به هروئین بود، برایش لازم بود هر روز آن را به دست آورد(مصرف کند).
wary مراقب، محتاط
After Orlando had been the victim of a cheat, he was wary of those who said they wanted to help him.
پس از اینکه “اورلاندو” قربانی یک تقلب شد، نسبت به کسانی که می‌گفتند می‌خواهند به او کمک کنند، محتاط بود.
aware آگاه، خبردار
It was some time before the police became aware of the brawl that was taking place on the street.
مدتی گذشت تا پلیس از درگیری که در خیابان داشت اتفاق می‌افتاد خبردار شود.
misfortune بدشانسی، بدبختی
It was my misfortune that our car wasn’t thoroughly checked before the trip through the desert.
بدشانسی من بود که ماشین ما قبل از سفر به بیابان کامل چک نشده بود.
avoid اجتناب کردن، دوری کردن
If you are fortunate you can avoid people who are trying to deceive you.
اگر خوش شانس باشید می‌توانید از آنهایی که سعی دارند شما را فریب دهند دوری کنید.
wretched بد حال، بیچاره، خیلی بد
There was unanimous agreement that we had seen a wretched movie.
اتفاق نظری وجود داشت (همه هم نظر بودند) که فیلم بدی دیده بودیم.
keg بشکه
It is obvious to me that the situation is filled with peril, a real powder keg if I ever saw one.
برای من روشن بود که وضعیت خطرناک است، بمانند یک بشکه باروت واقعی اگر نظیرش را دیده باشم.
nourish تغذیه کردن، تقویت کردن
After the operation, our doctor plans to nourish my mother with vitamins and good food.
بعد از عمل دکتر ما قصد دارد مادرم را با ویتامین و غذاهای خوب تقویت کند.
harsh خشن، سخت، تند
Looking at his cigarette, Phil realized it was absurd to inhale such harsh smoke.
“فیل” در حالی که به سیگارش نگاه می کرد متوجه شد که استنشاق چنین دود تندی واقعاً احمقانه (غیر عقلانی) است.
quantity مقدار، کمیت
I never neglect to carry a small quantity of money with me.
من هرگز از حمل مقدار کمی پول با خود غافل نمی شوم.
opt انتخاب کردن
On Friday, three of my buddies will opt to go into the navy.
روز جمعه، سه تا از دوستانم انتخاب می کنند (قصد دارند) که به نیروی دریایی بپیوندند.

درس هجدهم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
tragedy مصیبت، فاجعه، واقعه غم انگیز
If you had your choice between seeing a comedy or a tragedy, which play would you choose?
اگر شما انتخابی بین دیدن نمایش کمدی یا تراژدی داشتید، کدام نمایش را می دیدید؟
pedestrian پیاده
After driving a bus all day, Norris liked to be a pedestrian and take long, casual walks in the evening.
“نوریس” بعد از رانندگی با اتوبوس در تمام روز، دوست داشت پیاده شود و پیاده روی طولانی و راحتی را در وقت غروب انجام دهد.
glance نگاه اجمالی
Thompson identified the burglar after a glance at the photograph in the police station.
“تامپسون” پس از نگاهی کوتاه به عکس در ایستگاه پلیس، سارق را شناسایی کرد.
budget بودجه
When my mother draws up her budget for the week, she sets aside a goodly sum for nourishing food.
وقتی که مادرم بودجه یک هفته را تنظیم می کند، مبلغ قابل توجهی را برای غذاهای مغذی کنار می گذارد.
nimble فرز، چابک
Although Dusty was a miniature poodle, he was nimble enough to fight bigger dogs.
اگرچه “داستی” یک سگ (از نژاد) پودل کوچک بود، اما به اندازه کافی فرز و چابک بود که با سگ های بزرگتر مبارزه کند.
manipulate (با دستگاه) کار کردن، (با مهارت) انجام دادن، دستکاری کردن
While Mr. Baird manipulated the puppets, Fran spoke to the audience.
در حالی که آقای “بایرد” عروسک های خیمه شب بازی را با مهارت تکان میداد، “فارن” برای تماشاچیان صحبت می کرد (صدای عروسک ها را درمیآورد).
reckless بی احتیاط
After breaking his hand fighting recklessly, Arthur decided to be more cautious in the future.
بعد از اینکه «آرتور» دستش را بی احتیاطانه در دعوا شکست، تصمیم گرفت در آینده بیشتر مراقب باشد.
horrid وحشتناک، ترسناک
When Mary was good, she was very good, but when she was bad, she was horrid.
وقتی ماری خوب بود، بسیار خوب بود ولی وقتی بد بود وحشتناک بود.
rave اضطراری، فوری
Shortly after taking the drug, the addict began to rave and foam at the mouth.
معتاد مدت کوتاهی پس از خوردن مواد، شروع به گفتن حرف های نامربوط نمود و دهانش کف کرد.
economical مقرون به صرفه، اقتصادی، صرفه جویانه
Marissa was praised for her economical management of the budget.
از “مریسا” به‌خاطر مدیریت صرفه‌جویانه( اقتصادی)‌ بودجه تقدیر شد.
lubricate روغن کاری کردن
A large quantity of grease is needed to lubricate an airplane engine.
مقدار زیادی روغن برای روغن‌کاری موتور هواپیما نیاز است.
ingenious باهوش، مبتکر، زیرکانه، مبتکرانه
Rube Goldberg was a journalist who won fame for his ingenious inventions.
“روب گلدبرگ” خبرنگاری بود که برای اختراعات مبتکرانه‌اش به شهرت دست یافت.

درس نوزدهم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
harvest برداشت محصول
The farmer decided to expand his fields so that he would get a bigger harvest.
کشاورز تصمیم گرفت مزارع خود را گسترش دهد تا بتواند محصول بیشتری به دست آورد.
abundant فراوان
In recent years an abundant number of complaints have disturbed the telephone company.
در سال های اخیر تعداد زیادی از شکایات شرکت تلفن را آشفته کرده است.
uneasy دلواپس، نگران، آشفته
Arnold felt uneasy about the meeting even though he tried to act in a casual manner.
گرچه “آرنولد” سعی می کرد عادی برخورد کند، اما درباره ی جلسه احساس نگرانی می کرد.
calculate محاسبه کردن
In order to see how expensive the car was, the buyer calculated the tax and other charges.
خریدار برای اینکه ببیند ماشین چقدر گران است، مالیات و سایر هزینه ها را محاسبه کرد.
absorb جذب کردن
I became absorbed in what the teacher was saying and did not hear the bell ring.
غرق صحبت های معلم شدم و صدای زنگ را نشنیدم.
estimate تخمین زدن، حدس زدن، برآورد کردن
The driver estimated that the auto race would commence at nine o’clock.
راننده تخمین زد که مسابقه اتومبیل رانی در ساعت نه آغاز خوهد شد.
morsel لقمه، ذره
When Reynaldo went into the restaurant, he pledged to eat every morsel on his plate.
وقتی “ریلنالدو” به رستوران رفت قول داد که تک تک لقمه‌های بشقابش را بخورد.
quota سهمیه
Lieutenant Dugan doubted that a quota had been placed on the number of parking tickets each police officer was supposed to give out.
“ستوان دوگان” شک داشت که آیا برای تعداد برگه های جریمه پارکینگ که هر افسر پلیس قرار بود صادر کند، سهمیه ای در نظر گرفته شده است.
threat تهدید
It is absurd to think that a tiny bug could be a threat to a person.
مسخره است که فکر کنی یک حشره ریز می‌تواند تهدیدی برای (جان) یک فرد باشد.
ban منع کردن، ممنوع کردن، ممنوعیت
Health officials are trying to expand their field in order to ban cigarette advertising from newspapers and magazines.
مقامات بهداشتی در تلاش هستند تا حوزه فعالیت خود را گسترش دهند تا تبلیغات سیگار را از روزنامه ها و مجلات ممنوع کنند.
panic هراس، وحشت
When the danger was exaggerated, a few people started to panic.
هنگامی که در مورد خطر اغراق شد، چند نفر شروع به ترسیدن نمودند.
appropriate مناسب، شایسته، به جا
At an appropriate time, the chief promised to reveal his plan.
در زمان مناسب، رئیس قول داد که نقشه خود را فاش کند.

درس بیستم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
emerge بیرون آمدن، ظاهر شدن، پدیدار شدن
You have to be nimble to emerge from the narrow opening in five seconds.
باید چابک و سریع باشید تا درمدت پنج ثانیه از شکاف باریک خارج شوید.
jagged دندانه دار، ناهموار
Leslie’s hair was so jagged it was scarcely possible to tell that it had just been cut.
موهای “لزلی” به قدری ناصاف (سیخ سیخ) است که به‌سختی ممکن است بگویی که به‌تازگی اصلاح شده‌اند.
linger باقی ماندن
After the campus closed for the summer, some students lingered on, reluctant to go home.
بعد از این که محوطه ی دانشگاه در تابستان بسته شد، برخی از دانش آموزان که بی میل برای رفتن به خانه در آنجا باقی ماندند.
ambush کمین، کمین کردن
The ambush became a tragedy for those who attempted it because they were all killed.
(عملیات) کمین برای افرادی که اقدام به آن کردند تبدیل به تراژدی شد چون همگی کشته شدند.
crafty زیرکانه، حیله گرانه، زیرک، حیله گر
Leo didn’t use brutal strength against his opponents, but he used his crafty bag of tricks to beat them.
” لئو ” از قدرت وحشیانه اش بر علیه دشمنانش استفاده نکرد بلکه برای شکست آن ها از ترفندهای حیله گرانه خود استفاده کرد.
defiant مخالف، مقاوم، سرکش
“I refuse to be manipulated,” the defiant young woman told her father.
زن جوان سرکش به پدرش گفت: «من نمی‌گذارم در کارم دخالت شود»( نمی گذارم مرا کنترل کنید).
vigor انرژی، توان
Tom Thumb made up for size by having more vigor than most people.
“تام ثامب” با داشتن قدرت بدنی برتر نسبت به اکثر افراد، اندام کوچکش را جبران کرد.
perish نابود شدن، هلاک شدن، مردن
We are trying to make sure that democracy will never perish from this earth.
ما در تلاشیم تا مطمئن شویم که دموکراسی هرگز در کره زمین نابود نشود.
fragile شکننده، ظریف
On the box was a label that read, “Fragile! Handle with care!”
روی جعبه برچسبی بود که روی آن نوشته شده بود “شکستنی” با احتیاط حمل شود.
captive اسیر
The major was grateful to be released after having been held captive for two years.
سرگرد از اینکه پس از دو سال اسارت آزاد شده بود سپاسگزار بود.
prosper موفق شدن، رونق یافتن
Howard Hughes owned numerous businesses and most of them prospered.
“هوارد هیوز” صاحب چندین کسب و کار بود و بیشتر آنها موفق بودند.
devour با ولع خوردن، بلعیدن
The animal doctor was pleased to see the terrier devour the dog food.
دامپزشک خوشحال بود که می دید “تریر” (نژاد سگ) غذای مخصوص سگ را می خورد.

درس بیست و یکم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
plea درخواست، دادخواست
In court today, the judge consented to the lawyer’s plea for a light sentence.
امروز در دادگاه قاضی به دادخواست وکیل برای حکمی سبک‌تر رضایت داد.
weary خسته
The farmer grew weary of bringing in the harvest every year for the past forty summers.
کشاورز از برداشت محصولات در چهل تابستان گذشته خسته شده است.
collide تصادف کردن، به هم برخورد کردن
When the two autos collided, the people in the fragile smaller car perished.
وقتی دو اتومبیل بهم خوردند، سرنشینان اتومبیل ظریف و کوچکتر جان باختند.
confirm تایید کردن، اثبات کردن
A probe of the criminal’s background confirmed that he had been in jail numerous times.
بررسی پیشینه ی مجرم تایید می کرد که بارها به زندان افتاده است.
verify تایید کردن، تصدیق کردن
I was there as a witness to verify the charges against the bus driver.
من به عنوان شاهد آنجا بودم تا اتهامات علیه راننده اتوبوس را تأیید کنم.
anticipate پیش بینی کردن، انتظار چیزی را داشتن
With his weird powers, Lonnie was able to anticipate the ringing of the telephone.
“لونی” با قدرت های عجیب خود می توانست زنگ زدن تلفن را پیش بینی کند.
dilemma دوراهی
In “The Lady or the Tiger,” the hero had the dilemma of which door to open.
در داستان “بانو یا ببر” قهرمان بر سر دوراهی بود که کدام در را باز کند.
detour راه فرعی (مسیر طولانی تر برای اجتناب از چیزی)
Pop was uneasy about taking the detour in this strange town.
“پاپ” درباره عبور از جاده فرعی در این شهر غریب نگران بود.
merit مزیت، سود، شایستگی
My brother was promoted because of merit, not because of friendship.
برادرم به خاطر شایستگی ترفیع گرفت، نه به خاطر دوستی.
transmit انتقال دادن، فرستادن، مخابره کردن
Scientists can now transmit messages from space vessels to earth.
دانشمندان اکنون می‌توانند پیام‌هایی را از سفینه‌های فضایی به زمین مخابره کنند.
relieve تسکین دادن، جایگزین کردن، رهانیدن، آزاد کردن
The pills relieved the pain from the wound I received in the conflict.
قرص ها درد جراحتی را که در درگیری برداشتم، تسکین دادند.
baffle گیج کردن، سردرگم کردن
Sherlock Holmes would undoubtedly have been baffled by the way the crime was committed.
“شرلوک هلمز” بدون شک از نحوه ارتکاب جنایت گیج شده بود.

درس بیست و دوم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
warden رئیس زندان، زندانبان
When the journalists asked to meet with Warden Thomas, he sent word that he was sick.
وقتی خبرنگاران خواستند با “توماس” رئیس زندان ملاقات کنند، پیغام فرستاد که بیمار است.
acknowledge تایید کردن، تصدیق کردن، اعتراف کردن
The experts reluctantly acknowledged that their estimate of food costs was not accurate.
کارشناسان با بی میلی تایید کردند که ارزیابی آن ها در مورد هزینه های غذا دقیق نبود.
justice عدالت
The warden acknowledged that justice had not been served in my case.
رئیس زندان تصدیق کرد که عدالت در مورد من اجرا نشده است.
delinquent بزهکار، خلافکار، دارای تاخیر در پرداخت،کوتاهی کننده در انجام وظیفه
If you are delinquent in paying your dues, you will be dropped from membership in the club.
اگر در پرداخت حق عضویت تاخیر کنید، از عضویت در باشگاه حذف می شوید.
reject رد کردن، نپذیرفتن
When his promotion was rejected by the newspaper owner, the editor was thoroughly bewildered.
هنگامی که ارتقاء سردبیر توسط صاحب روزنامه رد شد، او کاملاً گیج شد.
deprive محروم کردن
We were deprived of a good harvest because of the lack of rain.
به دلیل کمبود باران از برداشت خوب محروم شدیم.
spouse همسر
The woman and her spouse relieved each other throughout the night at their child’s bedside.
زن و همسرش کنار تخت فرزندشان همدیگر را در تمام طول شب دلداری می دادند.
vocation شغل، حرفه
It is difficult to pick an appropriate vocation when you are in elementary school.
زمانی که در مدرسه ابتدایی هستید، انتخاب یک شغل مناسب دشوار است.
unstable ناپایدار، بی ثبات، متزلزل
Some unstable people may panic when they find themselves in trouble.
برخی از افراد بی ثبات ممکن است زمانی که خود را دچار مشکل می بینند دچار وحشت شوند.
homicide قتل، آدم کشی
The police were baffled as to who was responsible for the homicide.
پلیس گیج شده بود که چه کسی مسئول قتل است.
penalize جریمه کردن
The Detroit Lions were penalized fifteen yards for their rough play.
(تیم) “دیترویت لیونز” برای بازی خشن پانزده یارد (فاصله ضربه آزاد) جریمه شدند.
beneficiary ذینفع، بهره مند، وارث
My brother was the beneficiary of excellent advice from his guidance counselor.
برادرم از مشاوره عالی مشاور راهنمایش بهره مند شد.

درس بیست و سوم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
reptile خزنده
A crocodile is a reptile that is more nimble in the water than out of it.
کروکدیل خزنده ای است که داخل آب چابک تر از بیرون آب است.
rarely به ندرت
I rarely attend the annual meetings of our family circle.
من به ندرت در دیدارهای سالانه خانوادگی‌مان شرکت می‌کنم.
forbid منطقی
I forbid you to enter the dense jungle because of the peril that awaits you there.
من شما را از ورود به جنگل انبوه به دلیل خطری که در آنجا در انتظار شماست منع می کنم.
logical جمعیت
In order to keep your car running well, it is only logical that you lubricate it regularly.
برای اینکه اتومبیل شما خوب کار کند، منطقی است که آن را بطور مرتب روغن کاری کنید.
exhibit به نمایش گذاشتن، نمایشگاه
Kim frequently exhibited her vast knowledge of baseball before complete strangers.
“کیم” مرتب اطلاعات وسیع خود را در زمینه ی بیس بال در برابر افراد کاملاً غریبه به نمایش میگذاشت.
proceed پیش رفتن، ادامه دادن
The senator proceeded to denounce those wholesalers who would deprive Americans of their quota of beef.
سناتور اقدام به محکوم کردن عمده فروشانی کرد که آمریکایی ها را از سهمیه گوشت گاو محروم می کردند.
precaution احتیاط
Detectives used precaution before entering the bomb’s vicinity.
کارآگاهان قبل از ورود به نزدیکی بمب احتیاط کردند.
extract استخراج کردن
Spencer was ingenious in extracting information from witnesses.
“اسپنسر” در استخراج اطلاعات از شهود مبتکر بود .
prior قبل، قبلی، قبلا
Prior to choosing his life’s vocation, Paul traveled to India.
“پل” قبل از انتخاب شغل زندگی خود به هند سفر کرد.
embrace بغل کردن، در آغوش کشیدن
When Ellen’s spouse approached, she slipped out of Doug’s embrace.
وقتی همسر “الن” نزدیک شد، او از آغوش “داگ” خارج شد.
valiant شجاع، دلیر
Grandma Joad had the ability to be valiant when the need arose.
مادربزرگ “جود” این توانایی را داشت که در هنگام نیاز شجاع باشد.
partial جزئی، مختصر، بخشی
Using only a partial amount of his great speed, Jim surpassed all the other runners.
“جیم” تنها با استفاده از بخشی از سرعت بالایش از سایر دونده‌ها جلو زد.

درس بیست و چهارم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
fierce وحشی، خشن، شدید
One must take appropriate precautions when approaching fierce dogs.
شخص‌ هنگام نزدیک‌ شدن به‌ سگ های خشن‌ باید اقدامات احتیاطی‌ مناسبی‌ را بکار گیرد.
detest نفرت داشتن، بیزار بودن
Wally was certain that his girlfriend’s parents would detest him because he had been a delinquent.
«والی‌» مطمئن‌ بود که‌ والدین‌ دوست‌ دخترش از او متنفر خواهند بود، چون او یک‌ بزهکار بوده است.
sneer با نگاه و حرف تحقیر کردن، مسخره کردن، نیشخند، پوزخند
The journalists were cautious about sneering at the Secretary of Defense.
روزنامه‌ نگاران مواظب‌ بودند که‌ وزیر دفاع را مسخره نکنند.
scowl اخم کردن، اخم
Because of a defect in her vision, it always appeared that Polly was scowling.
“پلی‌” به‌ خاطر نقص‌ بینایی‌اش، همیشه‌ به‌ نظر می‌رسید که‌ اخم‌ کرده است‌.
encourage تشویق کردن
We encouraged the coach to devise a plan for beating Jefferson High.
مربی‌ را تشویق‌ کردیم‌ تا برای شکست‌ تیم‌ «جفرسون های» طرحی‌ ابداع کند.
consider در نظر گرفتن، فکر کردن
The wrestler was always considered to be the underdog in every match.
کشتی‌ گیر همیشه‌ در همه‌ی مسابقات بازنده به‌ حساب می‌آمد.
vermin حیوان موذی، حشره موذی
Although vermin are not always visible, they probably inhabit every house in the city.
گرچه‌ حشرات موذی همیشه‌ قابل‌ رویت‌ نیستند، ولی‌ احتمالاً در هر خانه‌ی شهر سکونت‌ دارند.
wail گریه و زاری کردن، شیون کردن
In some countries the women are expected to wail loudly after their husbands die.
در بعضی‌ از کشورها، انتظار می‌رود زن ها پس‌ از مرگ شوهرانشان با صدای بلند گریه‌ کنند.
symbol نماد
The statue outside the court building is considered a symbol of justice.
مجسمه‌ی بیرون ساختمان دادگاه ، نماد عدالت‌ قلمداد می‌شود.
authority اختیار، اقتدار
The Supreme Court is entrusted with the authority to interpret our Constitution.
به دادگاه عالی این اختیار داده شده که قانون اساسی ما را تفسیر کند.
neutral بی طرف، خنثی
It is logical to remain neutral in a violent argument between spouses.
عاقلانه‌ است‌ که‌ در مشاجره ی شدید بین‌ زن و شوهرها، بی طرف بمانیم‌.
trifle مقدار کم، چیز کم اهمیت
At our meetings Alex always raises trifling objections to any new plan.
“آِلکس‌” در جلسات ما در مورد هر طرح جدیدی مخالفت‌ کمی‌ ابراز می‌کند.

درس بیست و پنجم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
architect معمار، سازنده
The famous architect, Frank Lloyd Wright, designed his buildings to blend with their surroundings.
“فرانک‌ لوید رایت‌”، معمار مشهور، ساختمان های خود را به‌ گونه‌ ای طراحی‌ مـی‌کـرد کـه‌ بـا محیط‌ اطراف عجین‌ شوند.
matrimony زندگی زناشویی، مراسم ازدواج
Some bachelors find it very difficult to give up their freedom for the blessings of matrimony.
برای بعضی‌ مردان مجرد مشکل‌ است‌ که‌ به‌ خاطر موهبات زندگی‌ زناشویی‌ از آزادی خود دست‌ بردارند.
baggage چمدان، بار
Mrs. Montez checked her baggage at the station and took the children for a walk.
خانم‌ “مونتز” چمدان هایش‌ را در ایستگاه بررسی‌ کرد و بچه‌ها را با خود به‌ گردش برد.
squander هدر دادن
Because Freddy squandered his time watching television, he could not catch up on his homework.
از آنجایی‌ که‌ “فِرِدی” وقتش‌ را با تماشای تلویزیـون هـدر مـی‌داد، نمـی‌توانـست‌ بـه‌ درس و تکلیفش‌ برسد.
abroad خارج، در همه جا
Is there any truth to the rumor abroad that school will be open all summer?
آیا شایعه‌ای که‌ در مورد باز بودن مدرسه‌ در تمام تابستان همه جا (پخش‌ شده) است‌، حقیقت‌ دارد؟
fugitive فراری
After escaping from prison, Tom led an unhappy life as a fugitive from the law.
“تام” پس‌ از فرار از زندان، به‌ عنوان فراری از چنگال قانون، زندگی‌ غم‌ انگیزی داشت‌.
calamity بلا، بدبختی، مصیبت
What is more dismal than one calamity following upon the heels of another?
چه‌ چیز غم‌ انگیزتر از این‌ است‌ که‌ بدبختی‌ یکی‌ پس‌ از دیگری‌ حادث شود.
pauper بسیار فقیر
Since he was once a pauper himself, Max is willing to help the needy whenever he can.
از آنجایی‌ که‌ “ماکس‌” خود زمانی‌ بسیار فقیر بود، مایل‌ است‌ که‌ هر وقت‌ بتواند به‌ نیازمنـدان کمک‌ کند.
envy حسادت، حسودی کردن
Our envy of Nora’s skating ability is foolish because with practice all of us could do as well.
حسادت ما به‌ توانایی‌ اسکیت‌ بازی “نورا” احمقانه‌ است‌، زیرا با تمرین‌ همه‌ی ما می‌توانیم‌ به‌ همان خوبی‌ اسکیت‌ بازی کنیم‌.
collapse فرو ریختن، سقوط کردن، جمع شدن و تا کردن
His failure in chemistry meant the collapse of Bob’s summer plans.
مردود شدن “باب” در امتحان شیمی‌، به‌ معنای به‌ هم‌ ریختن‌ برنامه‌های تابستانی‌ او بود.
prosecute پیگرد قانونی کردن، ادامه دادن، دنبال کردن
The district attorney refused to prosecute the case for lack of evidence.
دادستان بخش‌ به‌ دلیل‌ نبودن مدرک از پیگیری پرونده امتناع ورزید.
bigamy دو همسری
Some religious groups are in favor of bigamy even though it is against the law of the land.
بعضی‌ از فرقه‌های مذهبی‌ حامی‌ تعدد زوجات هستند، حتی‌ اگر بر خلاف قانون کشورشان باشد.

درس بیست و ششم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
possible ممکن
Considering Melissa’s weakness in writing, it is not possible for her to help you with your composition.
با توجه به ضعف “ملیسا” در نگارش، برایش ممکن نیست که در نوشتن انشاء به شما کمک کند.
compel مجبور کردن، وادار کردن
Mr.Gorlin is a teacher who does not have to compel me to behave.
آقای “گورلین” معلمی است که لازم نیست مرا مجبور کند تا درست رفتار کنم.
awkward خجالتی، دستپاچه، نامناسب ،
ناجور (برای استفاده کردن)
Sally is very awkward in speaking to the class but quite relaxed with her own group of friends.
“سالی” هنگام صحبت با افراد کلاس بسیار خجالتی است ولی در جمع دوستان خودش بسیار راحت است.
venture ریسک، مخاطره آمیز
Ulysses was a man who would not reject any venture, no matter how dangerous.
“اولیس” مردی بود که هیچ کار مخاطره آمیزی را رد نمی کرد هر چقدر هم که خطرناک باشد.
awesome وحشتناک، فوق العاده، شگفت انگیز، حیرت آور
Connie had such an awesome amount of work to complete before graduation she doubted she would have everything ready in time.
“کانی” پیش از فارغ التحصیلی به قدری کارهای زیاد حیرت آوری (از فرط حجم کار) داشت که شک کرد بتواند همه چیز را به موقع آماده کند.
guide راهنما
Use the suggestions in the handbook as a study guide.
از پیشنهادات کتابچه راهنما به عنوان راهنمای درسی استفاده کنید.
quench فرو نشاندن، خاموش کردن
He reads and reads and reads to quench his thirst for knowledge.
او مطالعه کرد و کرد تا عطش خود را برای دانش اندوزی فرو نشاند.
betray خیانت کردن، فاش کردن، لودادن
Without realizing what he was doing, the talkative soldier betrayed his unit’s plans.
سرباز پرحرف بدون اینکه بفهمد چه می‌کند، نقشه‌های یگان نظامی‌اش را فاش کرد.
utter گفتن، بیان کردن، به زبان آوردن
Seth was surprised when he was told that he had uttered Joan’s name in his sleep.
وقتی به “ست” گفته شد که در خواب نام “جوآن” را بر زبان آورده تعجب کرد.
pacify آرام کردن
We tried to pacify the woman who was angry at having to wait so long in line.
ما سعی کردیم زنی را که از صبر کردن طولانی در صف عصبانی بود، آرام کنیم.
respond پاسخ دادن، واکنش نشان دادن
Mrs. Cole responded to the medicine so well that she was better in two days.
خانم “کول” به دارو آنقدر خوب واکنش نشان داد که دو روزه حالش بهتر شد.
beckon صدا زدن (با اشاره دست و…)، به سوی خود فراخواندن، اشاره کردن
The delicious smell of fresh bread beckoned the hungry boy.
بوی مطبوع نان تازه، پسر گرسنه را به سوی خود جلب کرد.

درس بیست و هفتم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
despite با وجود، علیرغم
We won the game by a shutout despite the fact that our team got only three hits.
علیرغم اینکه تیم ما تنها سه ضربه برده بود بازی را بدون امتیاز دادن به حریف برنده شدیم.
disrupt مختل کردن، بهم ریختن، برهم زدن
The collapse of the government disrupted the services we took for granted, such as mail delivery.
فروپاشی دولت خدماتی را که ما بدیهی می‌دانستیم (ارزشش را نمی دانستیم)، مانند پست، مختل کرد.
rash شیوع، موج، جوش، عجولانه
The report of a rash of burglaries in the neighborhood was exaggerated.
گزارش شیوع دزدی (موجی از سرقت) در محله ما اغراق‌ آمیز بود.
rapid تند، سریع
If you work rapidly you can complete the test in twenty minutes.
اگر سریع عمل کنی، می توانی امتحان را در ظرف بیست دقیقه تمام کنی.
exhaust تمام کردن، مصرف کردن، خسته کردن
If we continue to squander our money recklessly, our treasury will soon be exhausted.
اگر به هدر دادن بی ملاحظه پول هایمان ادامه دهیم، خزانه ما به زودی تمام خواهد شد.
severity شدت، سختی، سخت گیری
Rosita complained to the principal about the severity of the punishment that the Student Court gave to her.
“رُزیتا” در مورد شدت تنبیهی که دادگاه دانش آموزی برای او صادر کرد به مدیر شکایت کرد.
feeble ضعیف، ناتوان
The guide made a feeble attempt to explain why he had taken the wrong turn.
راهنما با تلاش ضعیفی توضیح داد که چرا مسیر اشتباهی را انتخاب کرده است.
unite متحد شدن
America and Russia were united against a common enemy in World War II.
آمریکا و روسیه در جنگ جهانی دوم علیه دشمن مشترک متحد شدند.
cease متوقف شدن
When you cease making war, you can then begin to pacify the small villages the enemy controls.
بعد از متوقف کردن جنگ می توانید روستاهای کوچک تحت کنترل دشمن را آرام نمائید.
thrifty صرفه جو
By thrifty use of their supplies, the shipwrecked sailors were able to survive for weeks.
ملوانان کشتی شکسته با صرفه جویی در استفاده از تدارکاتشان توانستند هفته ها زنده بمانند.
miserly خسیس
Being miserly with our natural resources will help us to live longer on this earth.
خسیس بودن نسبت به منابع طبیعی مان به ما کمک خواهد کرد تا مدت طولانی تری روی کره‌ی زمین زندگی کنیم.
monarch پادشاه
The monarchs of ancient Rome considered themselves descendants of the gods.
پادشاهان روم باستان خود را از نسل خدایان می دانستند.

درس بیست و هشتم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
outlaw قانون شکن، غیر قانونی اعلام کردن، طرد کردن
An animal that is cast out by the rest of the pack is known as an outlaw.
حیوانی که بوسیله بقیه گروه بیرون رانده می شود طرد شده شناخته می شود.
promote ارتقا دادن، ترفیع دادن، ترویج دادن، افزایش دادن
An accurate knowledge of other cultures will promote good will among people of different backgrounds.
آگاهی دقیق از سایر فرهنگ ها حسن نیت را بین افراد دارای پیشینه های مختلف افزایش می دهد.
undernourished مبتلا به سوء تغذیه
There is evidence that even wealthy people are undernourished because they do not eat sufficient quantities of healthful foods.
شواهدی وجود دارد که حتی افراد ثروتمند هم دچار سوء تغذیه هستند، چون آن ها به مقادیر کافی غذای سالم نمی خورند.
illustrate نشان دادن، (مطلبی را) روشن کردن
To illustrate how the heart sends blood around the body, the teacher described how a pump works.
معلم برای نشان دادن اینکه قلب چگونه خون را به سراسر بدن می فرستد، توضیح داد که یک پمپ چگونه کار می کند.
disclose آشکار کردن، فاش کردن
Samson, reclining in the arms of Delilah, disclosed that the secret of his strength was in his long hair.
“سامسون” که در آغوش “دلیله” دراز کشیده بود، فاش کرد که راز قدرت او در موهای بلندش است.
excessive بیش از حد، فراوان
Numerous attempts have been made to outlaw jet planes that make excessive noise.
تلاش های زیادی برای غیرقانونی کردن هواپیماهای جتی که صدای بیش از حد تولید می کنند انجام شده است.
disaster مصیبت، بلا، فاجعه
The San Francisco earthquake and the Chicago fire are two of the greatest disasters in American history.
زلزله “سانفرانسیسکو” و آتش سوزی “شیکاگو” دو مورد از بزرگترین فاجعه های تاریخ آمریکا هستند.
censor ٰسانسور کردن، سانسورچی (مامور سانسور)
The censor felt that fiction as well as other books should receive the stamp of approval before they were put on sale.
سانسورکننده احساس می‌کرد که داستان‌های تخیلی و همچنین کتاب‌های دیگر باید قبل از فروش مهر تأیید دریافت کنند.
culprit مجرم، مقصر
In the Sherlock Holmes story, the culprit turned out to be a snake.
در داستان‌ “شرلوک هولمز” معلوم شد که مجرم یک مار بوده است.
juvenile نوجوان، نوجوانانه
Ellen used to devour “Cinderella” and other stories for juveniles.
“اِلن” داستان سیندرلا و دیگر داستان های نوجوانان را با علاقه می خواند.
bait طعمه
Eddie is a good hunter because he knows the merit of each kind of bait for the different animals.
“ادی” شکارچی خوبی است زیرا ارزش (خوبی) هر نوع طعمه برای حیوانات مختلف را می داند.
insist اصرار کردن، پافشاری کردن
Mother insists that we do our homework before we start sending e-mails.
مادر اصرار دارد که قبل از شروع به ارسال ایمیل ها، تکالیف خود را انجام دهیم.

درس بیست و نهم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
toil زحمت، کار سخت
After years of toil, scientists disclosed that they had made progress in controlling the dreaded disease.
بعد از سال ها زحمت، دانشمندان فاش کردند که در کنترل بیماری وحشتناک پیشرفت کرده اند.
blunder اشتباه فاحش، تلو تلو خوران رفتن
Bert’s awkward apology could not make up for his serious blunder.
عذرخواهی عجیب “برت” نتوانست اشتباه فاحش او را جبران کند.
daze گیج کردن، مات و مبهوت کردن
When he ventured out of the house at night, the child was dazed by the noise and the lights.
وقتی کودک جرات کرد (خطر کرد) شبانه از خانه بیرون بیاید، از سر و صدا و نور گیج شد.
mourn سوگواری کردن، گریه و زاری کردن
The entire city mourned for the people lost in the calamity.
تمام شهر برای افراد از دست رفته در فاجعه سوگواری کردند.
subside فروکش کردن، آرام کردن
After the excessive rains stopped, the flood waters subsided.
پس از توقف بارندگی های بیش از حد، آب سیل فروکش کرد.
maim نقص عضو کردن، صدمه جدی دیدن
Car manufacturers insist that seat belts can prevent the maiming of passengers in the event of a crash.
تولیدکنندگان اتومبیل اصرار دارند که در صورت تصادف، کمربندهای ایمنی می توانند از معلول شدن مسافران جلوگیری کنند.
comprehend درک کردن، دریافتن
If you can use a word correctly, there is a good chance that you comprehend it.
اگر بتوانید یک واژه را درست استفاده کنید، احتمال زیادی وجود دارد که آن را درک کرده باشید.
commend ستودن، تحسین شدن، واگذار کردن برای نگه داری
The truth is that we all like to be commended for good work.
حقیقت این است که ما همه دوست داریم به خاطر کار خوبمان تحسین شویم.
final پایانی، آخر، نهایی
Jose was commended for his improvement in the final test.
“خوزه” به دلیل پیشرفتش در آزمون نهایی مورد ستایش قرار گرفت.
exempt معاف کردن، معاف
Our school exempts bright pupils from final exams.
مدرسه ما دانش آموزان تیزهوش را از امتحانات نهایی معاف می کند.
vain مغرور، بیهوده
To be perfectly frank, I do not see what she has to be vain about.
اگر کاملا روراست باشیم، من نمی فهمم او چه چیزی دارد که بخاطر آن مغرور است.
repetition تکرار
The repetition of new words in this book will help you to learn them.
تکرار کلمات جدید در این کتاب به شما در یادگیری آنها کمک می کند.

درس سی ام – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
depict به تصویر کشیدن، با شکل توضیح دادن
Mr. Salinger depicted the juvenile character with great accuracy.
آقای “سلینجر” شخصیت نوجوان را با دقت زیادی به تصویر کشید.
mortal فنا شدنی، کشنده، (دشمن) خونی
We must live with the knowledge that all living creatures are mortal.
باید با این آگاهی زندگی کنیم که همه موجودات زنده فانی هستند.
novel جدید، رمان
Robert was commended by his teacher for the excellent report on the American novel, The Grapes of Wrath.
“رابرت” به خاطر گزارش عالی اش در مورد رمان آمریکایی “خوشه های خشم” توسط معلمش مورد ستایش قرار گرفت.
occupant ساکن
The will disclosed that the occupant of the estate was penniless.
وصیت نامه فاش کرد که ساکن ملک بی پول بوده است.
appoint تعیین کردن، به سمتی منصوب کردن، مجهز و مبلمان کردن
Though Mr. Thompson was appointed to a high position, he did not neglect his old friends.
اگرچه آقای “تامپسون” به یک مقام عالی منصوب شد، اما از دوستان قدیمی خود غافل نشد.
quarter بخش، منطقه، محله، اسکان دادن
The large family was unaccustomed to such small quarters.
خانواده پرجمعیت به چنین محله های کوچکی عادت نداشتند.
site مکان، محل
We were informed by our guide that a monument would be built on the site of the historic battle.
راهنما ما را مطلع کرد که بنای یادبودی در مکان نبرد تاریخی ساخته خواهد شد.
quote نقل قول کردن، قیمت اعلام کردن
The stockbroker quoted gold at a dollar off yesterday’s closing price.
کارگزار بورس قیمت طلا را یک دلار کمتر از قیمت دیروز اعلام کرد.
verse آیه ای از انجیل، بیت، شعر
The verse from the Bible that my father quoted most frequently was, “Love thy neighbor as thyself.”
آیه ای که اغلب پدرم از کتاب مقدس نقل می کرد این بود “همسایه ات را مثل خودت دوست بدار”
morality اصول اخلاقی، اخلاقی بودن، درستی
We rarely consider the morality of our daily actions, though that should occupy a high position in our thinking.
ما به‌ ندرت به‌ اخلاقی‌ بودن اعمال روزمره خود می‌اندیشیم‌، گرچه‌ این‌ امر باید در تفکر ما جایگاه بالایی‌ داشته‌ باشد.
roam پرسه زدن، ولگردی کردن
The bachelor promised his girlfriend that he would roam no more.
مرد مجرد به‌ دوست‌ دخترش قول داد که‌ دیگر ولگردی نکند.
attract جذب کردن، جلب کردن
Adventure was the thrill that attracted the famous mountain climber to the jagged peak.
ماجراجویی‌ هیجانی‌ بود که‌ کوهنورد مشهور را به‌ قله‌ی ناهموار کشانید.

درس سی و یکم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
commuter مسافر (هر روزه)
The average commuter would welcome a chance to live in the vicinity of his or her work.
عموم مسافرین‌ از هر فرصتی‌ برای زندگی‌ در حوالی‌ کارشان استقبال می‌کنند.
confine زندانی کردن، محبوس کردن، محدود کردن
A virus that was circulating in the area confined AI to his house.
ویروسی‌ که‌ در منطقه‌ منتشر شده بود، “آل” را در خانه‌اش حبس‌ کرد.
idle بیکاری، هیچ کاری انجام ندادن،
بی پایه و اساس
Any attempt to study was abandoned by the student, who idled away the morning.
دانش‌ آموزی که‌ صبح‌ خود را به‌ بطالت‌ گذراند (هیچ کاری انجام نداد) از هر تلاشی‌ برای مطالعه‌ دست‌ کشید.
idol بت، فرد مشهور و محبوب
John Wayne was the idol of many young people who liked cowboy movies.
“جان وِین‌”، محبوب بسیاری از جوانانی‌ بود که‌ فیلم های کابوی را دوست‌ داشتند.
jest شوخی، مزاح، تمسخر کردن
Though he spoke in jest, Mark was undoubtedly giving us a message.
گرچه‌ “مارک” به‌ شوخی‌ سخن‌ می‌گفت‌ اما بدون شک‌ برای ما پیامی‌ داشت‌.
patriotic وطن پرستانه، وطن پرست
Nathan Hale’s patriotic statement has often been quoted: “I regret that I have but one life to give for my country.”
جمله‌ی میهن‌ پرستانه‌ی “ناتان هِیل‌” اغلب‌ نقل‌ قول شده است‌: «افسوس می‌خورم که‌ فقط‌ یک‌ جان دارم که‌ برای کشورم بدهم‌.»
dispute مخالفت کردن، ایستادگی کردن، مشاجره کردن، تلاش کردن برای پیروزی
The losing team disputed the contest up until the final minute of play.
تیم‌ بازنده تا آخرین‌ دقیقه‌ی بازی تلاش کرد (مقاومت کرد، جنگید) که‌ برنده شود.
valor شجاعت، دلاوری
The fireman’s valor in rushing into the flaming house saved the occupants from a horrid fate.
دلاوری آتش‌نشان در رفتن به خانه سوزان، ساکنان خانه را از سرنوشتی وحشتناک نجات داد.
lunatic دیوانه وار، احمقانه، دیوانه
Certain lunatic ideas persist even though they have been rejected by all logical minds.
یک سری ایده‌های احمقانه باقی می‌مانند اگرچه به وسیله تمام ذهن‌های منطقی رد شده باشند.
vein رگه، رگ
Mario’s wrist was severely cut by the rock, causing his vein to bleed heavily.
مچ “ماریو” به شدت با سنگ بریده شد و باعث شد رگش به شدت خونریزی کند.
uneventful بدون حادثه، یکنواخت
After the variety of bewildering experiences at the start of our trip, we were happy that the rest of the journey was uneventful.
پس‌ از انواع تجارب مبهوت کننده در آغاز سفرمان، خوشحال بودیم‌ که‌ بقیه‌ی سفر بدون واقعه‌ بود.
 fertile حاصل خیز، بارور
The loss of their fertile lands threw the farmers into a panic.
از دست دادن زمین حاصلخیز کشاورزان را به وحشت انداخت.

درس سی و دوم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
refer ارجاع دادن، اشاره کردن
Our teacher referred us to the dictionary for the meanings of the difficult words in the novel.
معلم‌ ما را برای معانی‌ واژگان مشکل‌ رمان به‌ فرهنگ‌ لغت‌ ارجاع داد.
distress آزرده کردن، ناراحت کردن، اندوه، اضطراب، نگرانی، گرفتاری
My teacher was distressed by the dismal performance of our class on the final examination.
معلم من‌ از عملکرد ضعیف‌ کلاس ما در امتحان نهایی‌ ناراحت‌ شد.
diminish کاهش دادن، کم کردن
The latest news from the battlefront confirms the report of diminishing military activity.
آخرین‌ اخبار از میدان جنگ (خط مقدم)‌، گزارش فعالیت‌ نظامی‌ رو به‌ کاهش‌ را تصدیق‌ می‌کند.
maximum حداکثر، بیشترین
The committee anticipated the maximum attendance of the first day of the performance.
کمیته‌ بیشترین‌ تعداد بازدیدکننده را در روز نخست‌ اجراء پیش‌ بینی‌ کرد.
flee فرار کردن
The majority of students understand that they cannot flee from their responsibilities.
اکثریت دانش‌آموزان متوجه بودند که نمی‌توانند از زیر مسئولیت‌ها فرار کنند.
vulnerable آسیب پذیر، حمله پذیر، بی دفاع
The investigator’s nimble mind quickly located the vulnerable spot in the defendant’s alibi.
ذهن‌ تیز بین‌ بازرس، نقطه‌ ضعف (آسیب پذیر)‌ شاهد متهم‌ را به‌ سرعت‌ شناسایی‌ کرد.
signify معنی دادن، دلالت داشتن، حاکی از چیزی بودن، اهمیت داشتن
The word “fragile” stamped on a carton signifies that it must be handled with caution.
واژه “شکستنی” که روی جعبه مهر شده این معنی را می‌دهد که باید با احتیاط حمل شود.
mytholog اسطوره شناسی
The story of Proserpina and Ceres explaining the seasons is typical of Greek mythology.
داستان “پروسرپینا” و “سریز” که‌ فصول را توضیح‌ می‌دهد نمونه‌ای از یک‌ اسطوره ی یونانی‌ است‌.
colleague همکار، همقطار
Who would have predicted that our pedestrian colleague would one day win the Nobel Prize for medicine?
چه‌ کسی‌ پیش‌ بینی‌ می‌کرد که‌ همکار بی روح (بی ذوق و شوق) ما روزی جایزه نوبل‌ پزشکی‌ را برنده شود.
torment آزار، شکنجه، شکنجه دادن، عذاب
The illustrations in our history text show the torments suffered by the victims of the French Revolution.
تصاویر کتاب تاریخ ما شکنجه‌هایی را که قربانیان انقلاب فرانسه کشیده بودند (متحمل شده بودند) نشان می‌دهد.
provide فراهم کردن، آماده کردن، مشروط کردن
The government is obligated, among other things, to provide for the common welfare and secure the blessings of peace for all citizens.
دولت‌ مؤظف‌ است‌ تا علاوه بر موارد دیگر برای عموم رفاه فراهم‌ کند و موجبات آرامش‌ را برای تمام شهروندان تأمین‌ کند.
loyalty وفاداری
Out of a sense of loyalty to his friends, Michael was willing to suffer torments, and he there fore refused to identify his colleagues in the plot.
“مایکل‌” از روی حس‌ وفاداری به‌ دوستانش‌، مایل‌ بود که‌ شکجه‌ را تحمل‌ کند و از این‌ رو در شناسایی‌ همکارانش‌ در توطئه‌ امتناع ورزید.

درس سی و سوم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
volunteer داوطلب
The boys were reluctant to volunteer their services to help clean up after the dance.
پسرها تمایلی به ارائه خدمات داوطلبانه برای کمک به تمیز کردن پس از رقص نداشتند.
prejudice تبعیض، تعصب، پیش داوری، صدمه زدن، آسیب رساندن
Prejudice against minority groups will linger on as long as people ignore the facts.
تبعیض نسبت به گروه های اقلیت تا زمانی که مردم حقایق را نادیده بگیرند ادامه خواهد داشت.
shrill صدای زیر، گوشخراش، تیز
The shrill whistle of the policeman was warning enough for the fugitive to stop in his tracks.
سوت تند و تیز پلیس به اندازه کافی هشدار دهنده بود تا فراری در مسیر خود متوقف شود.
jolly خوشحال، پرنشاط، شوخ طبع
When the jolly laughter subsided, the pirates began the serious business of dividing the gold.
وقتی خنده های پرنشاط فروکش کرد، دزدان دریایی کار جدی تقسیم طلا را آغاز کردند.
witty شوخ، شوخ طبع، شوخ طبعانه
The lawyer tried to prosecute the case by being witty and thereby entertaining the jury.
وکیل با شوخ طبعی و سرگرم کردن هیئت منصفه سعی کرد پرونده را پیگیری کند.
hinder مانع شدن، جلوگیری کردن
Mona’s gloomy nature hinders her relationships with other people.
طبیعت افسرده “مونا” مانع روابط او با افراد دیگر می شود.
lecture سخنرانی کردن، نکوهش کردن
Henry’s father lectured him on the awesome perils of drug addiction.
پدر “هنری” او را درباره خطرات وحشتناک اعتیاد به مواد مخدر نکوهش کرد .
abuse سو استفاده کردن، بدرفتاری، بد به کار بردن، توهین کردن به (فحاشی کردن)
The editor apologized for the abuse we had suffered as a result of his article.
سردبیر به خاطر توهینی که در نتیجه مقاله اش متحمل شده بودیم عذرخواهی کرد.
mumble زیر لب سخن گفتن، من من کردن
This speech course will encourage you to stop mumbling and to speak more distinctly.
این دوره آموزشی شما را تشویق (تقویت) می کند که زیر لب حرف نزنید و واضح تر صحبت کنید.
mute ساکت، لال، خاموش، بی حرف
The horror of the famine left the inhabitants of the land mute with their tragic memories.
وحشت از قحطی ساکنان سرزمین را با خاطرات غم انگیز خود ساکت و خاموش کرد.
wad فشردن، گلوله کردن، گلوله (پنبه و…)، مقدار زیاد پول، مچاله کردن، چپاندن، پر کردن
The officer challenged George to explain the wad of fifty dollars which he had in his pocket.
افسر پلیس “جرج” را به چالش کشید تا دسته پول پنجاه دلاری را که در جیبش بود توضیح دهد.
retain نگه داشتن، حفظ کردن، به یاد داشتن، استخدام کردن
China dishes have the unique quality of retaining heat longer than metal pans.
ظروف چینی دارای کیفیت منحصر به فردی هستند که گرما را طولانی تر از ماهی تابه های فلزی حفظ می کنند.

درس سی و چهارم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
candidate کاندید، نامزد
We can have a maximum of four candidates for the office of president.
ما حداکثر می توانیم چهار نامزد برای پست ریاست جمهوری داشته باشیم.
precede (از نظر زمان یا مکان یا رتبه یا اهمیت) مقدم بودن، جلوتر واقع شدن
In a gallant gesture, Ronnie allowed Amanda’s name to precede his in the program listing.
در یک حرکت شجاعانه (مهربان نسبت به زنان)، “رونی” اجازه داد که نام “آماندا” در لیست برنامه قبل از نام او قرار گیرد.
adolescent نوجوان
In his adolescent years, the candidate claimed, he had undergone many hardships.
نامزد مدعی شد که در سال های نوجوانی سختی های زیادی را متحمل شده است.
coeducational آموزش مختلط
Coeducational institutions, once thought to have a disruptive effect, have been found to be beneficial.
مؤسسات آموزشی‌ مختلط‌ که‌ زمانی‌ تصور می‌شد تأثیر مختل‌ کننده ای دارند مشخص‌ شده است‌ که‌ سودمند هستند.
radical ریشه ای، اساسی، بنیادی، افراطی
Because Richard was a radical, the Conservative Party would not accept him as a candidate.
چون “ریچارد” فردی تندرو (افراطی) بود، حزب محافظه‌ کار او را به‌ عنوان نامزد نپذیرفت‌.
spontaneous خود به خود، خود جوش، بی اختیار، فی البداهه، طبیعی
William’s spontaneous resentment at the mention of his sister was noted by the observant teacher.
معلم‌ هوشیار متوجه‌ ناخشنودی‌ طبیعی (لحظه ای) “ویلیام” از ذکر نام خواهرش شد.
skim برداشتن یک لایه از روی سطح مایع، سرشیر گرفتن، سرخوردن، به صورت سطحی خواندن
Detective Corby, assigned to the homicide, was skimming through the victim’s book of addresses.
کارآگاه “کوربی‌” که‌ مأمور بررسی‌ قتل‌ بود نگاهی‌ گذرا به‌ دفترچه‌ تلفن‌ مقتول انداخت‌.
vaccinate واکسینه کردن
The general population has accepted the need to vaccinate children against the once-dreaded disease.
اکثریت مردم نیاز به‌ واکسینه‌ کردن کودکان در برابر بیماری هایی که زمانی خطرناک بودند را پذیرفته‌اند.
untidy نامرتب، به هم ریخته، نامنظم
We must start a cleanup campaign to keep the campus from being so untidy.
باید یک‌ کمپین پاکسازی ایجاد کنیم‌ تا از نامرتب‌ بودن محوطه‌ی دانشگاه جلوگیری کنیم‌.
utensil لوازم آشپزخانه، ابزار، وسیله
Edward’s baggage contained all the utensils he would need on the camping trip.
چمدان “ادوارد” حاوی تمام وسایلی‌ بود که‌ در طول اردو به‌ آن نیاز داشت‌.
sensitive حساس
From the experiment we may conclude that mercury in a thermometer is sensitive to changes in temperature.
از آزمایش‌ نتیجه‌ می‌گیریم‌ که‌ جیوه ی داخل‌ دماسنج‌، نسبت‌ به‌ تغییرات دمایی‌ حساس است‌.
temperate ملایم، معتدل
Mrs. Rollins commended her class for their temperate attitude when she announced the extra assignment.
خانم‌ “رالینز” شاگردان کلاسش‌ را بخاطر برخورد ملایمشان‌ هنگام اعلام تکالیف‌ اضافی‌ تحسین‌ کرد.

درس سی و پنجم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
vague مبهم، نامشخص
When asked her opinion, Gladys was tactful enough to give a vague answer that did not hurt anyone.
وقتی‌ نظر “گلادیس‌” پرسیده شد، او به‌ اندازه کافی‌ با تدبیر بود تا جواب مبهمی‌ بدهد که‌ کسی‌ را نرنجاند.
elevate بالا بردن، ترفیع دادن
Private Carbo was elevated to higher rank for his valor.
سرباز “کاربو” به‌ خاطر رشادتش‌ به‌ درجه بالاتری ترفیع داده شد.
lottery قرعه کشی، بخت آزمایی
We thought that a lottery was an absurd way of deciding who should be the team captain.
فکر می‌کردیم‌ قرعه‌ کشی‌ راه احمقانه‌ای برای تعیین‌ کاپیتان تیم‌ است‌.
finance امور مالی، پول فراهم کردن، سرمایه گذاری کردن
Frank circulated the rumor that his uncle would finance his way through college.
“فرانک‌” این‌ شایعه‌ را پخش‌ کرد که‌ عمویش هزینه‌ی دانشگاه او را می‌پردازد.
obtain بدست آوردن، وجود داشتن (شرایط و…)، حکم فرما بودن
An adolescent is finding it increasingly difficult to obtain a good job without a diploma.
یک‌ نوجوان میفهمد که بدست آوردن یک‌ شغل‌ خوب بدون مدرک دیپلم‌ بسیار مشکل‌ است‌.
cinema سینما
Censors have developed a rating system for the cinema.
سانسورچی‌ ها، سیستم رتبه بندی را در سینما پدید آورده اند.
event اتفاق، حادثه، مسابقه، نتیجه، پیامد
The greatest event in Ellie’s life was winning the $1,000,000 lottery.
بزرگترین‌ اتفاق زندگی‌ “اِلی‌” بردن جایزه ۱.۰۰۰.۰۰۰دلاری بود.
discard دور انداختن، کنار گذاشتن، دور انداختن یک یا چند ورق و گرفتن ورق تازه به جای آن (بازی ورق)
Asked why he had discarded his family traditions, Mr. Menzel remained mute.
وقتی‌ از آقای “مِنزِل” پرسیده شد چرا سنت‌های خانوادگی‌اش را کنار گذاشته‌ است‌، ساکت‌ ماند.
soar اوج گرفتن، در ارتفاع زیاد پرواز کردن، بسیار زیاد، افزایش شدید یافتن
The senator’s hopes for victory soared after his television appearance.
امیدهای سناتور برای پیروزی، بعد از حضورش در تلویزیون افزایش‌ شدید یافت‌.
subsequent بعدی، بعد از، بعدا
Though the enemy forces resisted at first, they subsequently learned that their efforts were in vain.
اگر چه‌ نیروهای دشمن‌ ابتدا مقاومت‌ کردند، اما بعداً متوجه‌ شدند که‌ تلاش هایشان بیهوده است‌.
relate نقل کردن، گفتن، ربط داشتن
After viewing the cinema’s latest show, the observant student was able to relate every detail.
بعد از دیدن آخرین‌ فیلم‌ سینما، دانش‌ آموز تیزهوش قادر بود همه‌ی جزئیات فیلم‌ را نقل‌ کند.
stationary ثابت، بی حرکت، بی تغییر
Caught in the middle of traffic, the frightened pedestrian remained stationary in the busy street.
عابر پیاده ی وحشت‌ زده که‌ در ترافیک‌ گیر کرده بود، در خیابان شلوغ بی‌حرکت‌ ماند.

درس سی و ششم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
prompt سریع، وقت شناس، انگیزاندن، سبب شدن، به فعالیت واداشتن، دیالوگ بازیگر را یاددآوری کردن
Terry’s caution prompted him to ask many questions before he consented.
احتیاط “تری” باعث‌ شد قبل‌ از موافقت‌، سؤالات زیادی بپرسد.
hasty عجولانه، شتابزده، سریع
Rather than make a hasty decision, Mr.Torres rejected the offer.
آقای “تورس” به‌ جای گرفتن‌ تصمیمی‌ عجولانه، پیشنهاد را رد کرد.
scorch سطح چیزی را سوزاندن، خشکاندن، سخت انتقاد کردن
Farmers reported that their wheat was being scorched by the fierce rays of the sun.
کشاورزان گزارش دادند که‌ گندم هایشان بخاطر اشعه‌های شدید خورشید خشک‌ شده است‌.
tempest توفان، آشوب، اغتشاش
Following the weather report of the approaching tempest, we were prompted to seek immediate shelter.
به‌ دنبال گزارش هواشناسی‌ در مورد نزدیک‌ شدن توفان، مجبور شدیم‌ پناهگاهی‌ فوری پیدا کنیم‌.
soothe تسکین دادن، آرام کردن
With an embrace, the mother soothed the hurt child.
مادر با در آغوش گرفتن‌ کودک صدمه دیده، او را آرام کرد.
sympathetic همدرد، موافق
Father was fortunately sympathetic to my request to use the car on weekends.
خوشبختانه‌ پدر با درخواستم‌ برای استفاده از اتومبیل‌ در آخر هفته‌ها موافق‌ بود.
redeem از گرو درآوردن، بازخریدن، به وعده وفا کردن، جبران کردن
The property on which money has been lent is redeemed when the loan is paid back.
مِلکی‌ که‌ روی آن پول قرض داده شده است‌ زمانی‌ از‌ گرو درآورده می‌شود که‌ وام باز پرداخت‌ شود.
resume از سر گرفتن، دوباره بدست آوردن، ادامه دادن، دوباره اشغال کردن، دوباره پوشیدن
The violinist resumed playing after the intermission.
نوازنده ویولن‌، نواختن‌ را بعد از یک‌ وقفه‌ کوتاه (میان پرده) از سر گرفت‌.
harmony هماهنگی، همدلی و همصدایی، سازگاری
We hoped the incident would not disrupt the harmony that existed between the brothers.
امیدوار بودیم‌ که‌ این‌ واقعه‌ همدلی و همصدایی را که‌ بین‌ برادران وجود داشت‌ از بین‌ نبرد.
refrain خودداری کردن، اجتناب کردن
If you want to be heard, you must refrain from mumbling.
اگر می‌خواهی‌ شنیده شوی باید از زیر لب‌ سخن‌ گقتن‌ اجتناب کنی‌.
illegal غیرقانونی
Mr. Worthington’s illegal stock manipulations led to his jail sentence.
دستکاری قیمت (سهام) غیر قانونی‌ آقای “ورسینگتون” منجر به‌ حکم‌ زندان‌ او شد.
narcotic ماده مخدر
We do not have adequate knowledge of the narcotic properties of these substances.
ما دانش‌ کافی‌ از خواص مخدره این‌ مواد نداریم‌.

درس سی و هفتم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
heir وارث
Though Mr. Sloane is the heir to a gold mine, he lives like a miser.
با اینکه‌ آقای “اسلوان” وارث یک‌ معدن طلاست‌، مثل‌ یک‌ آدم خسیس‌ زندگی‌ می‌کند.
majestic باشکوه، با عظمت، شکوهمند
The graduates marched into the auditorium to the music of the majestic symphony.
فارغ‌التحصیلان با موسیقی سمفونی با شکوه وارد سالن شدند (به داخل سالن رژه رفتند).
dwindle تدریجا کاهش یافتن، رفته رفته کوچک شدن، به تدریج کم شدن
With no visible signs of their ship, hopes for the men’s safety dwindled with each passing hour.
با توجه به اینکه هیچ‌ نشانه‌ی آشکاری از کشتی‌ شان وجود نداشت‌ هر ساعت‌ که‌ می‌گذشت‌ امید برای سلامتی‌ افراد کاهش‌ می‌یافت‌.
surplus اضافی، مازاد، زیادی
No mortal ever considers that he has a surplus of good things.
هیچ‌ انسانی‌ هرگز فکر نمی‌کند که‌ تعداد زیادی از چیزهای خوب دارد.
traitor خائن
The patriot sneered when asked to stand on the same platform with the man who was accused of being a traitor.
موقعی‌ که‌ از میهن‌ پرست‌ خواسته‌ شد روی سکو کنار مردی بایستد که‌ متهم‌ به‌ خیانت‌ بود، پوزخند زد (با تحقیر نگاه کرد).
deliberate عمدی، آرام و با احتیاط، تعمق کردن
ژرف اندیشی کردن، به دقت مورد ملاحظه قرار دادن
Judge Sirica deliberated for a week before making his decision known.
قاضی‌ “سیریکا” قبل‌ از اینکه‌ تصمیمش‌ را آشکار کند، یک‌ هفته‌ تعمق و بررسی‌ کرد.
vandal خرابکار
We could scarcely believe the damage caused by the vandals.
اصلا نتوانستیم‌ باور کنیم‌ که خسارت توسط‌ خرابکاران ایجاد شده بود.
drought خشکسالی
As the drought wore on, people began to grumble against those who had squandered water when it was more plentiful.
چون خشکسالی‌ به‌ کندی می‌گذشت‌، مردم شروع به‌ شکوه از آن هایی‌ کردند که‌ در موقع‌ وفور، آب را هدر داده بودند.
abide وفادار ماندن، پایدار ماندن، پایبند ماندن، تحمل کردن
Senator Ervin abided by his promise not to allow demonstrations in the committee room.
سناتور “اروین‌” به‌ قول خود مبنی‌ بر این‌ که‌ اجازه ندهد تظاهرات (اعتراضات) در اتاق کمیته‌ برگزار شود، پایبند ماند.
unify متحد کردن، متحد شدن
It takes a great deal of training to unify all these recruits into an efficient fighting machine.
متحد کردن این‌ همه‌ سرباز به‌ شکل یک‌ ماشین‌ جنگی‌ کار آمد، به‌ آموزش زیادی نیاز دارد.
summit اوج، قله، وابسته به سران دولت ها
Do not underestimate Ruth’s ambition to reach the summit of the acting profession.
بلند پروازی های “روث” را برای رسیدن به‌ اوج حرفه‌ بازیگری دست‌ کم‌ نگیر.
heed توجه دقیق، توجه کردن، (به پند و…) گوش فرا دادن
Take heed and be on guard against those who try to deceive you.
دقت‌ کنید و در مقابل کسانی‌ که‌ سعی‌ می‌کنند شما را فریب‌ دهند آماده باشید. (برای پاسخ دادن).

درس سی و هشتم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
biography زندگی نامه
The reading of a biography gives a knowledge of people and events that cannot always be obtained from history books.
خواندن یک‌ زندگی‌ نامه‌، اطلاعاتی‌ را از افراد و وقایعی‌ به‌ ما می‌دهد که‌ همیشه‌ نمی‌توان از کتاب های تاریخی‌ بدست‌ آورد.
drench خیس کردن
A heavy rain drenched the campus, and the students had to dry out their wet clothing.
باران سنگین‌ محوطه‌ی دانشگاه را کاملاً خیس‌ کرد و دانشجویان مجبور به‌ خشک‌ کردن لباس های خیس‌ خود شدند.
swarm ازدحام، (زنبور و …) فوج وار حرکت یا پرواز کردن
As darkness approached, the swarms of children playing in the park dwindled to a handful.
هنگامی‌ که‌ تاریکی‌ فرا رسید، انبوه بچه‌هایی‌ که‌ در پارک بازی می‌کردند به‌ تعداد کمی‌ کاهش‌ یافت‌.
wobble تلو تلو خوردن
Lacking experience on the high wire, the clown wobbled along until he reached the safety of the platform.
از آنجایی‌ که‌ دلقک‌ تجربه‌ی راه رفتن‌ روی سیم‌های بلند را نداشت‌، تمام مسیر را تلوتلو خورد تا به‌ سکوی امن‌ رسید.
tumult آشوب، هیاهو، غوغا
There was such a tumult in the halls we concluded an accident had occurred.
چنان همهمه‌ای در سالن‌ها بر پا بود که‌ تصور کردیم‌ حادثه‌ای رخ داده است‌.
kneel زانو زدن
The condemned man knelt before the monarch and pleaded for mercy.
مرد محکوم در مقابل‌ پادشاه زانو زد و تقاضای بخشش‌ نمود.
dejected ناامید، مایوس، غمگین، اندوهگین
The defeated candidate felt dejected and scowled when asked for an interview.
نامزد شکست‌ خورده غمگین‌ بود و هنگامی که‌ از او تقاضای مصاحبه‌ شد اخم کرد.
obedient مطیع، فرمانبردار
When parents make reasonable requests of them, the majority of my friends are obedient.
اکثر دوستانم‌ زمانی که‌ والدین‌ شان از آنها خواسته ‌های منطقی‌ دارند، مطیع‌ هستند.
recede عقب کشیدن، عقب رفتن، پس رفتن
As you ride past in a train, you have the unique feeling that houses and trees are receding.
هنگامی‌ که‌ سوار قطار هستید این‌ احساس بی‌نظیر را دارید که‌ خانه‌ها و درختان دارند به‌ عقب‌ می‌روند.
tyrant مستبد، ستمگر، ظالم
Though Ella was a tyrant as director of the play, the whole cast was grateful to her when the final curtain came down.
اگر چه‌ “الا” بعنوان کارگردان نمایشنامه‌ شخص‌ ظالمی‌ بود، اما وقتیکه‌ آخرین‌ پرده پایین‌ آمد، تمام بازیگران از او ممنون بودند.
charity موسسه خیریه، صدقه، نیکوکاری
The entire community is the beneficiary of Henry’s charity.
تمام جامعه‌ از موسسه خیریه‌ی “هنری” ذینفع‌ هستند.
verdict حکم دادگاه، رای دادگاه
Baffled by the verdict, the prosecutor felt that the evidence had been ignored.
دادستان که‌ از حکم‌ دادگاه گیج‌ شده بود، احساس کرد مدارک نادیده گرفته‌ شده اند.

درس سی و نهم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
unearth از زیر خاک درآوردن، آشکار کردن، افشا کردن، کشف کردن
A plot to defraud the investors was unearthed by the F.B.I.
توطئه‌ی کلاهبرداری از سرمایه‌ گذاران توسط‌ “اِف بی‌ آی” کشف‌ شد.
depart ترک کردن، راهی شدن، عدول کردن، مردن
Stan was vague about departing from his usual manner of choosing a partner.
“استان” درمورد ترک (عدول کردن از) رفتار معمول خود در انتخاب شریک‌، نمی توانست به خوبی فکر کند.
coincide در یک زمان یا یک مکان روی دادن، از نظر شکل منطبق بودن، توافق داشتن
Because Pete’s and Jim’s working hours coincide, and they live in the same vicinity, they depart from their homes at the same time.
چون که‌ ساعات کاری “پیت‌” و “جیم‌” هم‌ زمان است‌ و در همسایگی‌ هم‌ زندگی‌ می‌کنند، هر دو همزمان خانه‌هایشان را ترک می‌کنند.
cancel باطل کردن، لغو کردن
Because the first shipment contained defective parts, Mr. Zweben canceled the rest of the order.
چون که‌ محموله‌ی اول شامل‌ قطعات معیوب بود، آقای “زوبن‌” بقیه‌ی سفارش را لغو کرد.
debtor بدهکار
As a debtor who had received many favors from the banker, Mr. Mertz was reluctant to testify against him.
آقای “مِرتز” به‌ عنوان بدهکاری که‌ مساعدت های زیادی از جانب‌ رئیس‌ بانک‌ دریافت‌ کرده بود، مایل‌ نبود علیه‌ او شهادت دهد.
legible خوانا
Nancy hesitated in her reading because the words were scarcely legible.
“نانسی‌” در خواندن خود، درنگ‌ می‌کرد چون کلمات به‌ سختی‌ قابل‌ خواندن بودند.
placard اعلان، پلاکارد
Placards were placed throughout the neighborhood by rival groups.
گروه های رقیب‌، پلاکاردهایی را در سراسر محله‌ نصب‌ کردند.
contagious واگیردار، مسری
Interest in the project was contagious, and soon all opposition to it collapsed.
علاقه‌ به‌ پروژه همه‌ گیر شد و بزودی تمام مخالفت‌ها از بین‌ رفت‌.
clergy روحانی
We try never to hinder the clergy as they perform their sacred tasks.
هنگامی‌ که‌ روحانیون در حال انجام وظایف‌ مقدسشان هستند، تلاش می‌کنیم‌ هرگز مانع‌ آنها نشویم‌.
customary معمول، مرسوم
-The Robin Williams movie received the customary rave reviews from the critics.
فیلم‌ “رابین‌ ویلیامز” با نقدهای تحسین برانگیز معمول از سوی منتقدان مواجه‌ شد.
transparent شفاف، واضح، آشکار
The homicide was a transparent case of jealousy that got out of hand.
این آدم کشی‌ نمونه‌ی واضحی‌ از حسادت غیر قابل‌ کنترل بود.
scald آب جوش ریختن روی چیزی، با آب جوش، سوزاندن، داغ کردن تا حد جوشیدن
The scalding lava pouring from the mountain placed everyone in peril.
گدازه های جوشانی‌ که‌ از کوه بیرون می‌ریخت‌، همه‌ را به‌ خطر انداخت‌.

درس چهلم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
epidemic بیماری همه گیر، گستردگی
During the epidemic we were forbidden to drink water unless it had been boiled.
یک جمله بی‌دقت باعث شعله‌ور شدن کشمکش بین خواهران و برادران شد.
obesity چاقی بیش از حد
At the medical convention the topic discussed was the prevention of childhood obesity.
موضوعی‌ که‌ در گردهمایی‌ پزشکی‌ مورد بحث‌ قرار گرفت‌، جلوگیری از چاقی‌ زیاد کودکان بود.
magnify بزرگ نمایی کردن، بزرگ جلوه دادن
It seems that Mr. Steinmetz magnified the importance of the document in his possession.
به‌ نظر می‌رسد آقای “استین‌ متز” در مورد اهمیت‌ مدارکی‌ که‌ در اختیار داشت‌، بزرگنمایی‌ می‌کرد.
chiropractor طبیب‌ مفصلی‌
The chiropractor tried to relieve the pain by manipulating the spinal column.
طبیب‌ مفصلی‌ تلاش کرد با ماساژ ستون فقرات، درد را تسکین‌ دهد.
obstacle مانع
The soldiers were compelled to get over such obstacles as ditches and barbed wire.
سربازان مجبور شدند که‌ از موانعی‌ چون گودال های عمیق‌ و سیم‌های خاردار عبور کنند.
ventilate تهویه کردن، به صورت آشکار بحث کردن
There is merit in ventilating the topic of the prom before the entire senior class.
خوب است‌ موضوع جشن‌ پایان دوره را در حضور تمام دانشجویان سال آخر مورد بحث‌ قرار دهیم‌.
jeopardize به خطر انداختن
Mr. Marcos revised his opinion of police officers after two of them had jeopardized their lives to save his drowning child.
آقای “مارکوس” بعد از اینکه‌ دو پلیس‌ زندگی‌ خود را برای نجات جان فرزند در حال غرق شدنش به‌ خطر انداختند، در طرز فکر خود نسبت‌ به‌ افسران پلیس‌ تجدید نظر کرد.
negative منفی
The captain gave a negative response to the request for a leave.
کاپیتان به‌ درخواست‌ مرخصی‌ پاسخ‌ منفی‌ داد.
pension حقوق بازنشستگی
Pensions are often paid because of long service, special merit, or injuries received.
مستمری ها اغلب‌ بخاطر خدمت‌ طولانی‌، شایستگی‌های ویژه و یا جراحات وارده پرداخت‌ می‌شود.
vital حیاتی، اساسی، مهلک
Eating is a vital function, the obese man reminded me.
مرد چاق به‌ من‌ یاد آوری کرد که‌ خوردن یک‌ عمل‌ حیاتی‌ است‌.
municipal وابسته به شهر، وابسته به شهرداری
The municipal government placed a ban on parking during business hours.
شهرداری، پارک اتومبیل‌ها را در طول ساعات کاری ممنوع کرد.
oral دهانی، شفاهی، کلامی
Oral surgery is necessary to penetrate to the diseased root.
عمل‌ جراحی‌ دهان برای دسترسی‌ به‌ ریشه‌ی خراب دندان مورد نیاز است‌.

درس چهل و یکم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
complacent از خود راضی، خودپسندی
Senator Troy denounced the complacent attitude of the polluters of our air.
سناتور “تروی” نگرش خود خواهانه‌ی آلوده کنندگان هوا را محکوم کرد.
wasp زنبور (بد زهر و بدون عسل)
A swarm of wasps attacked us as we were reclining on the porch.
همینطور که‌ در ایوان دراز کشیده بودیم‌ فوجی‌ از زنبورها به‌ ما حمله‌ کردند.
rehabilitate مرمت کردن، بازسازی کردن، توانبخشی کردن، به حالت اولیه بازگرداندن چیزی
This wing of the house must be rehabilitated promptly, as there is a danger it will collapse.
این‌ سمت‌ خانه‌ باید فوراً بازسازی شود، زیرا خطر فروپاشی‌ آن وجود دارد.
parole آزادی مشروط، قول شرف
Since the prisoner has been rehabilitated, his family is exploring the possibility of having him paroled.
از آنجایی‌ که‌ زندانی‌ اصلاح شده است‌ خانواده اش در حال بررسی‌ امکان آزادی مشروط او هستند.
vertical عمودی
A circle surrounding a vertical line that ends in an inverted V is the well-known peace symbol.
دایره محاطی‌ بر یک‌ خط‌ عمودی که‌ به‌ حرف وارونه‌V منتهی‌ می‌شود، نماد مشهور صلح‌ است‌.
multitude جمعیت کثیر، گروه بسیار، زیادی، بیشمار
Flood victims were aided by a multitude of volunteers.
جمع‌ کثیری از داوطلبان به‌ قربانیان سیل‌ کمک‌ کردند.
nominate نامزد شدن، کاندید شدن، معرفی کردن، پیشنهاد کردن (شغل و…)
Though Danny was nominated last, he emerged as the strongest candidate.
اگرچه‌ “دنی‌” به‌ عنوان آخرین‌ نفر نامزد شد، اما به‌ عنوان قویترین‌ کاندید ظاهر شد.
potential پتانسیل، بالقوه
Destroying nuclear weapons reduces a potential threat to human survival.
از بین‌ بردن سلاح های هسته‌ ای، تهدید بالقوه بقاء بشر را کاهش‌ می‌دهد.
morgue سردخانه، آرشیو یا بایگانی روزنامه
In the morgue of the New York Times there are biographies of most famous people.
در آرشیو مجله‌ “نیویورک تایمز” زندگی‌ نامه‌ معروفترین‌ شخصیت‌ها وجود دارد.
preoccupied کاملا در فکر چیزی بودن، ذهن درگیر و مشغول چیزی بودن
My boss is always preoccupied with ways of cutting down on the workers’ lateness.
رئیس‌ من‌ همیشه‌ ذهنش‌ درگیر شیوه های کاهش‌ تأخیر کارمندان است‌.
upholstery پارچه رومبلی، روکش صندلی اتومبیل
One hundred eighty-five dollars was the estimate for changing the upholstery on the dining-room chairs.
برآورد هزینه تعویض‌ روکش‌ صندلی‌های اتاق ناهار خوری صد و هشتاد و پنج دلار بود.
indifference بی توجهی، بی علاقگی، بی تفاوتی، بی اهمیتی
My father could not refrain from commenting on Linda’s indifference toward her brother’s tears.
پدرم نتوانست‌ از اظهار نظر پیرامون بی‌اعتنایی‌ “لیندا” نسبت‌ به‌ اشک های برادرش اجتناب کند.

درس چهل و دوم – لغات کتاب ۵۰۴

لغت معنی تلفظ مثال
maintain حمایت کردن، نگه داری کردن، حفظ کردن، معتقد بودن، ادعا کردن
Angelo maintained his hold on the jagged rock though his fingers were becoming numb.
با اینکه‌ انگشتان “آنجلو” بی‌حس‌ شده بودند، صخره ی ناهموار را محکم‌ نگه‌ داشت‌.
snub کم محلی کردن، بی اعتنایی، با تحقیر و توهین رفتار کردن
Sandra was tormented by the thought that she might be snubbed by her classmates.
“ساندرا” از این‌ طرز فکر که‌ ممکن‌ است‌ مورد بی اعتنایی همکلاسی‌هایش‌ قرار گیرد، رنج‌ می‌برد.
endure تحمل کردن، تاب آوردن
Dr. Hardy was confident he could endure the hardships of space travel.
دکتر “هاردی” مطمئن‌ بود که‌ می‌تواند سختی‌های سفر فضایی‌ را تحمل‌ کند.
wrath خشم
After Ernie’s wrath subsided, we were able to tell him what happened.
بعد از اینکه‌ خشم‌ “ارنی‌” فروکش‌ کرد، توانستیم‌ به‌ او بگوییم‌ چه‌ اتفاقی‌ افتاده است‌.
expose در معرض (خطر و…) قرار دادن، افشا کردن
Soldiers in an open field are exposed to the enemy’s gunfire.
در یک‌ میدان باز، سربازان در معرض آتش‌ گلوله‌ دشمن‌ قرار دارند.
legend افسانه، نوشته روی سکه و مدال
Stories about King Arthur and his knights are popular legends.
داستان های “شاه آرتور” و شوالیه‌هایش‌، افسانه‌های معروفی‌ هستند.
ponder تفکر کردن، تامل کردن، به دقت فکر کردن
Not wishing to act hastily, the governor pondered the problem for days.
فرماندار چون نمی‌خواست‌ شتابزده عمل‌ کند روزها روی این‌ مسئله‌ تأمل‌ کرد.
resign استعفا دادن، پذیرفتن، رضایت دادن
Upon examining the injury, the chiropractor told Jim he had better resign himself to a week in bed.
طبیب‌ مفصلی‌ بعد از معاینه‌ آسیب به‌ “جیم‌” گفت‌ بهتر است‌ یک‌ هفته‌ استراحت‌ کردن در رختخواب را بپذیرد.
drastic شدید، موثر، جدی
The most drastic changes in centuries have taken place during our lifetime.
در طول قرن ها شدیدترین‌ تغییرات، در طول حیات ما صورت گرفته‌ است‌.
wharf اسکله
The lawyer insisted that his client was never seen near the wharf where the crime had taken place.
وکیل‌ مدافع‌ اصرار داشت‌ که‌ مؤکلش‌ هرگز نزدیک‌ اسکله‌ای که‌ جنایت‌ صورت گرفته‌ بود دیده نشده است‌.
amend اصلاح کردن، بهبود بخشیدن، بهتر کردن
Rather than amend the club’s constitution again, let us discard it and start afresh.
به‌ جای اصلاح مجدد اساسنامه‌ی باشگاه، بهتر است‌ این‌ اساسنامه‌ را دور بیندازیم‌ و از نو شروع کنیم‌ (اساس نامه جدیدی بنویسیم).
ballot برگه رای، رای گیری، با رای تعیین کردن، روش رای مخفی، مجموع آرا
To avoid embarrassing the candidates, we ballot instead of showing hands.
ما برای پرهیز از خجالت‌ دادن نامزدها، به‌ جای دست‌ نشان دادن رأی (کاغذی) می‌دهیم‌.

روش‌های مؤثر برای یادگیری لغات کتاب ۵۰۴

  • مرور مداوم: هر روز چند کلمه را همراه با معنی و مثال مرور کنید.
  • استفاده از فلش کارت: روش یادگیری تصویری و تعاملی برای به خاطر سپردن واژگان.
  • به‌کارگیری در جملات: استفاده از کلمات در مکالمات روزانه و نوشتار.
  • گوش دادن به تلفظ: تمرین با فایل‌های صوتی و تکرار تلفظ صحیح کلمات.
  • استفاده از اپلیکیشن‌های یادگیری زبان: نرم‌افزارهایی مانند Anki، Memrise و Quizlet به یادگیری بهتر کمک می‌کنند.

تصویری از لغات کتاب 504

چرا مطالعه لغات کتاب ۵۰۴ اهمیت دارد؟

  • افزایش دایره لغات: یادگیری این کلمات باعث می‌شود متون پیچیده‌تر را راحت‌تر متوجه شوید.
  • کمک به مکالمه روان‌تر: با دانستن لغات بیشتر، می‌توانید با اعتمادبه‌نفس بیشتری صحبت کنید.
  • تقویت درک مطلب: هنگام مطالعه متون انگلیسی، لغات ناآشنا کمتر خواهد شد.
  • آمادگی برای آزمون‌های بین‌المللی: اکثر این واژگان در آزمون‌های زبان پرتکرار هستند.

نتیجه‌گیری

کتاب ۵۰۴ Absolutely Essential Words یکی از بهترین منابع برای یادگیری واژگان ضروری زبان انگلیسی است. با استفاده از روش‌های مناسب، مانند فلش کارت، مرور روزانه و تمرین جملات، می‌توانید به راحتی لغات کتاب ۵۰۴ را یاد بگیرید و در مهارت‌های زبانی خود پیشرفت کنید. پیشنهاد می‌کنیم لیست کامل لغات را مرور کنید و روزانه حداقل ۵ کلمه جدید را یاد بگیرید تا در مدت کوتاهی دایره لغات خود را گسترش دهید.

اگر به دنبال منابع بیشتری برای تقویت زبان خود هستید، می‌توانید از مطالب دیگر وبلاگ ما نیز استفاده کنید. نظرات خود را درباره این مقاله در بخش دیدگاه‌ها با ما به اشتراک بگذارید.

میزان رضایتمندی
لطفاً میزان رضایت خودتان را از این مطلب با دادن امتیاز اعلام کنید.
[ امتیاز میانگین 5 از 38 نفر ]
اگر بازخوردی درباره این مطلب دارید یا پرسشی دارید که بدون پاسخ مانده است، آن را از طریق بخش نظرات مطرح کنید.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

11 دیدگاه دربارهٔ «لیست لغات کتاب ۵۰۴ — همراه با معنی، مثال و تلفظ صوتی»

پیمایش به بالا