خشونت علیه زنان در ایران یکی از چالشهای جدی حقوق بشری ایران و بسیاری از کشورهای جهان است. این مقاله به بررسی انواع خشونت، عوامل مؤثر در گسترش آن، وضعیت حقوقی و اجتماعی زنان قربانی خشونت در ایران و راهکارهای پیشنهادی برای کاهش خشونت علیه زنان در ایران میپردازد. پس با ما همراه باشید.
مقدمه
خشونت علیه زنان در ایران، پدیدهای ریشهدار و چندلایه است که نهتنها جسم و روان زنان را هدف قرار میدهد، بلکه بنیانهای اخلاقی، اجتماعی و اقتصادی جوامع را نیز متزلزل میسازد. در بسیاری از فرهنگها، از جمله در جامعه ایران، این نوع خشونت در سکوت، انکار یا توجیهات فرهنگی و مذهبی پنهان شده است.
با وجود تلاشهای انجامشده در زمینه آگاهیبخشی و حمایت قانونی، بسیاری از زنان همچنان در چرخهای از بیعدالتی، ترس و بیپناهی گرفتارند. درک ریشههای این پدیده و ارائه راهکارهای کارآمد برای مقابله با آن، ضرورتی حیاتی برای دستیابی به جامعهای ایمن و برابر است.
تعریف خشونت علیه زنان
خشونت علیه زنان، یکی از اشکال گسترده و سیستماتیک نقض حقوق بشر است که بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم، زنان را به دلیل جنسیت یا هویت جنسیتیشان هدف قرار میدهد. سازمان ملل متحد، خشونت علیه زنان را بهعنوان «هر گونه عمل خشونتآمیز مبتنی بر جنسیت که موجب یا احتمالاً موجب آسیب یا رنج جسمی، جنسی یا روانی به زنان شود» تعریف کرده است.
این خشونت ممکن است در بسترهای مختلفی از جمله نهاد خانواده، جامعه، محیط کار، فضاهای عمومی و حتی در قالب سیاستهای دولتی و قوانین تبعیضآمیز رخ دهد. درک ابعاد و گونههای مختلف این پدیده، گامی ضروری در مسیر مقابله با آن است.
انواع خشونت علیه زنان در ایران
خشونت علیه زنان دارای ابعاد گوناگونی است که در سطوح فردی، خانوادگی، اجتماعی، نهادی و ساختاری بروز میکند. این خشونتها میتوانند آشکار یا پنهان، مستقیم یا غیرمستقیم و فیزیکی یا روانی باشند. در این بخش، مهمترین انواع خشونت علیه زنان در ایران معرفی و تحلیل میشوند:
۱. خشونت فیزیکی
خشونت فیزیکی شایعترین و مشهودترین نوع خشونت علیه زنان است. این نوع خشونت شامل ضربوشتم، هل دادن، سیلی زدن، سوزاندن، خفه کردن، زدن با اشیای سخت و حتی قتل میشود.
خشونت فیزیکی اغلب در فضای خانوادگی و توسط نزدیکترین افراد به قربانی (همسر، پدر، برادر و…) اعمال میشود، اما در سطح جامعه نیز، در اشکالی مانند برخورد پلیسی، سرکوب اعتراضات یا آزار در اماکن عمومی دیده میشود. اثرات این خشونت، علاوه بر جراحات جسمی، آسیبهای روانی و روحی عمیقی بر جای میگذارد.
۲. خشونت روانی و عاطفی
خشونت روانی و عاطفی، یکی از پیچیدهترین و پنهانترین اشکال خشونت علیه زنان است. این نوع خشونت شامل تحقیر، تهدید، توهین، تحمیل حس گناه، بیارزشسازی، محرومسازی از محبت یا حمایت عاطفی و کنترل روانی میشود. قربانیان معمولاً برای مدت طولانی این نوع خشونت را تحمل میکنند، بدون آنکه متوجه ماهیت سمی و مخرب آن شوند. اثرات آن میتواند شامل اضطراب، افسردگی، کاهش اعتمادبهنفس و در موارد شدید، اختلالات روانتنی یا خودکشی باشد.
۳. خشونت جنسی
خشونت جنسی، از جمله آسیبزنندهترین اشکال خشونت علیه زنان است و شامل تجاوز، آزار جنسی، تماس بدنی ناخواسته، اجبار به روابط جنسی، خشونت در روابط زناشویی، ازدواج اجباری یا کودکهمسری و قاچاق جنسی میشود. در بسیاری از جوامع، به دلیل شرم و تابوهای فرهنگی، زنان قربانی خشونت جنسی اغلب سکوت میکنند یا حتی خود را مقصر میدانند. این سکوت تحمیلی، سبب تکرار خشونت و تداوم فضای بیپناهی برای قربانیان میشود.
۴. خشونت اقتصادی
خشونت اقتصادی به رفتاری اطلاق میشود که طی آن زن از دسترسی به منابع مالی، اشتغال، تحصیل یا مالکیت محروم میشود یا به شکل ناعادلانهای وابسته به دیگری باقی میماند. مواردی چون ندادن نفقه، کنترل شدید بر درآمد زن، ممانعت از اشتغال یا مصادره اموال شخصی، مصادیقی از این خشونتاند. این نوع خشونت، وابستگی اقتصادی زنان را تقویت میکند و قدرت تصمیمگیری و خروج آنان از روابط آسیبزا را کاهش میدهد.
۵. خشونت فرهنگی و نمادین
خشونت فرهنگی و نمادین، ریشهدارترین و پیچیدهترین شکل خشونت است که از طریق باورها، سنتها، زبان، نمادها، قوانین تبعیضآمیز، نقشهای جنسیتی کلیشهای و رسانهها بازتولید میشود.
این نوع خشونت، خشونتهای دیگر را مشروع جلوه داده یا توجیه میکند. برای مثال، باور به برتری مرد یا ناتوانی زن در مدیریت، موجب شکلگیری نگرشهایی میشود که خشونت علیه زنان را عادی یا حتی «ضروری» قلمداد میکنند.
مروری بر آمار خشونتهای خانوادگی در ایران
با وجود محدودیت در دسترسی به دادههای رسمی، آمارهایی که از سوی مراکز پژوهشی، سازمانهای غیردولتی، پزشکی قانونی و برخی نهادهای دولتی منتشر شدهاند، نشان از شیوع گسترده خشونت علیه زنان در ایران دارند. این خشونتها اغلب شامل خشونت فیزیکی، روانی، جنسی و اقتصادی بوده و در فضای خانه، که باید محل امنیت باشد، رخ میدهند.
آمارهای قابل استناد
بر اساس گزارش سازمان پزشکی قانونی ایران، در سالهای اخیر سالانه بیش از ۸۰ هزار زن با علائم جسمانی ناشی از ضربوجرح توسط همسر یا اعضای خانواده به مراکز پزشکی قانونی مراجعه کردهاند. این آمار تنها شامل زنانی است که جراحتهای جدی داشته و مراجعه کردهاند، در حالی که آمار واقعی احتمالاً بسیار بالاتر است.
طبق یک پژوهش انجامشده توسط مرکز مطالعات زنان دانشگاه تهران، در میان زنان متأهل ساکن تهران، حدود ۶۳ درصد اعلام کردهاند که دستکم یکبار در زندگی مشترک خود خشونت فیزیکی یا روانی از سوی همسرشان تجربه کردهاند.
پژوهشی در استانهای شمال غربی و جنوب شرقی کشور نشان داد که خشونت خانگی در مناطق محروم، سنتی و کمبرخوردار شدیدتر و مکررتر است. همچنین مشخص شد که آمار کودکهمسری و ازدواجهای تحمیلی در این مناطق همراستا با آمار خشونت خانگی افزایش مییابد.
در سال ۱۳۹۹، در اوج همهگیری کرونا، تماس با خطوط بحران اجتماعی ۱۲۳ (زیر نظر سازمان بهزیستی) برای گزارش خشونت خانگی، افزایش چشمگیری یافت. این امر نشان داد که قرنطینه خانگی، بیکاری و فشارهای اقتصادی میتوانند محرکهای جدی خشونت باشند.
نکاتی درباره اعتبار آمارها
بسیاری از موارد خشونت خانوادگی گزارش نمیشوند. ترس از آبرو، نگرانی از طرد اجتماعی، فشار خانواده و نبود حمایت قضایی، باعث میشود زنان ترجیح دهند سکوت کنند.
عدم شفافیت آماری نهادهای رسمی و عدم انتشار دادههای سالانه توسط مراجع قضایی، مانع تحلیل روندهای دقیق و تصمیمگیری آگاهانه در حوزه سیاستگذاری شده است.
ابعاد پنهان در آمارها
- خشونت روانی، اقتصادی و جنسی، بهویژه در ازدواجهای ثبتشده، بسیار کمتر از واقعیت گزارش میشوند.
- زنان دارای معلولیت، زنان مهاجر و زنان دارای سواد پایین در معرض خشونت بیشتر هستند اما کمتر به نهادهای حمایتی دسترسی دارند.
این مرور آماری نشان میدهد که خشونت خانوادگی در ایران نهتنها یک بحران فردی بلکه یک چالش ملی است که مقابله با آن نیازمند دادهمحوری، شفافیت آماری و عزم بینبخشی در سیاستگذاری اجتماعی، آموزشی و قضایی است.
عوامل روانشناختی مؤثر بر خشونت علیه زنان در ایران
خشونت علیه زنان صرفاً رفتاری مجرمانه یا فرهنگی نیست؛ بلکه ریشههای روانشناختی عمیقی در شخصیت، تجربیات زیسته، الگوهای تربیتی و روابط عاطفی افراد دارد. در بستر ایران، عواملی مانند فشارهای روانی ناشی از محیط اجتماعی، نابرابری قدرت در خانواده و نبود آموزشهای سلامت روان، این خشونتها را تقویت میکنند.
۱. اختلالات روانی و شخصیتی در عامل خشونت
بسیاری از مردانی که مرتکب خشونت میشوند، دارای اختلالات یا مشکلات روانشناختی تشخیصدادهنشده هستند، از جمله:
- اختلال کنترل خشم (Impulse Control Disorder): مردانی که در شرایط تنش بهسرعت دچار خشم انفجاری میشوند.
- اختلال شخصیت ضد اجتماعی (ASPD) یا مرزی (BPD): که با فقدان همدلی، رفتارهای بیثبات و پرخاشگرانه همراه است.
- خودشیفتگی (Narcissistic Personality Disorder): که باعث برتریطلبی بیمارگونه و تحقیر دائمی شریک زندگی میشود.
در ایران، مراجعه مردان به رواندرمانگر یا روانپزشک همچنان با تابو و انگ اجتماعی مواجه است؛ همین باعث عدم شناسایی و درمان اختلالات و در نتیجه، افزایش رفتارهای خشونتآمیز میشود.
۲. الگوهای تربیتی آسیبزا در کودکی
بسیاری از افرادی که در بزرگسالی دست به خشونت میزنند، خود در کودکی در محیطهای خشونتزا پرورش یافتهاند. این تجربه میتواند به چند شکل اثرگذار باشد:
- کودکانی که خشونت را در خانواده طبیعی میبینند، آن را بهعنوان روش حل اختلاف یاد میگیرند.
- در بسیاری از خانوادههای سنتی ایرانی، پسرسالاری و تشویق به سلطهطلبی در پسران باعث پرورش شخصیتهای کنترلگر و خشن میشود.
- تجربه کودکی با والدین دچار اعتیاد، بیماری روانی یا طلاق پرتنش، میتواند زمینهساز اختلال در مهارتهای ارتباطی در بزرگسالی شود.
۳. سبک دلبستگی ناسالم در روابط زناشویی
از منظر روانشناسی تحلیلی، سبک دلبستگی افراد (در پیوندهای عاطفی) نقش مهمی در بروز خشونت دارد. دو سبک رایج که با خشونت مرتبطاند:
- دلبستگی اجتنابی: فرد در روابط نزدیک احساس تهدید میکند و در واکنش به ترس از نزدیکی، پرخاشگر میشود.
- دلبستگی اضطرابی: فرد وابسته به شریک زندگی است و هر نوع بیتوجهی را تهدید تلقی کرده، با رفتارهای کنترلگرانه و پرخاش پاسخ میدهد.
در جامعه ایران، فقدان آموزش در زمینه روابط سالم و نقشهای جنسیتی برابر، باعث میشود سبکهای دلبستگی ناسالم بدون اصلاح باقی بمانند.
۴. اختلالات روانشناختی قربانیان خشونت
زنان قربانی نیز ممکن است بهدلیل تجربه مکرر خشونت، دچار آسیبهای روانی شوند که در تداوم چرخه خشونت مؤثر است:
- سندروم زن آزاردیده (Battered Woman Syndrome): حالت روانیای که باعث بیارادگی، ناتوانی در تصمیمگیری و احساس گناه در قربانی میشود.
- افسردگی، اضطراب و اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) که واکنش طبیعی به خشونت مزمن است.
- وابستگی عاطفی یا اقتصادی که مانع ترک رابطه میشود.
در بسیاری از موارد، این زنان بهدلیل نگاه قضاوتگر جامعه یا ضعف خدمات روانی، هیچگاه فرصت بازسازی روانی پیدا نمیکنند.
۵. ناآگاهی عمومی درباره سلامت روان و روابط سالم
یکی از عوامل مهم در ایران، نبود آموزش رسمی و عمومی درباره:
- مهارتهای مدیریت خشم
- تفاوتهای عاطفی و جنسیتی در روابط
- احترام به حریم فردی و رضایت در رابطه
- روشهای غیرخشونتآمیز برای حل تعارض
نبود این آموزشها در مدارس، رسانهها و نهادهای دینی و فرهنگی، منجر به عادیسازی خشونت در روابط خانوادگی میشود.
عوامل جامعهشناختی خشونت علیه زنان در ایران
خشونت علیه زنان در ایران تنها بهعنوان یک پدیده فردی یا روانی قابل تحلیل نیست، بلکه ریشه در ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و قانونی دارد که موجب بروز، بازتولید و تقویت این خشونتها میشود.
این خشونتها نه تنها در خانواده، بلکه در محیطهای عمومی، شغلی و آموزشی نیز مشاهده میشوند و بهطور کلی، جامعه ایران با موانع ساختاری و فرهنگی روبرو است که به ایجاد و حفظ چرخه خشونت علیه زنان در ایران دامن میزند.
۱. ساختار مردسالارانه جامعه ایرانی
در ایران، مردسالاری بهعنوان یکی از مهمترین عوامل ساختاری در تداوم خشونت علیه زنان شناخته میشود. در این نوع ساختار، مردان بهعنوان سرپرست خانواده، حاکم بر تصمیمگیریهای فردی، خانوادگی و اجتماعی شناخته میشوند، در حالیکه زنان در موقعیتهای فرودست و وابسته قرار دارند. این نوع ساختار نهتنها باعث کنترل رفتار زنان میشود، بلکه خشونت را بهعنوان یک ابزار مشروع برای اعمال قدرت و کنترل در نظر میگیرد.
- نقش جنسیتی محدود: در جامعه ایران، زنان اغلب با نقشهای سنتی و محدود مواجهاند که آنها را به «مادر»، «همسر» و «خانهدار» بودن محدود میکند. این نقشها فشار روانی به زنان وارد میکنند و آزادی انتخاب و تصمیمگیری آنان را محدود میسازند.
- قانونگذاری جنسیتی: در برخی قوانین، مانند قوانین ارث، طلاق، و دیه، زنان در موقعیت نابرابری قرار دارند. این نابرابریهای قانونی نهتنها باعث تقویت خشونت خانگی میشود، بلکه در بسیاری از موارد قربانیان را از دسترسی به عدالت محروم میکند.
۲. عوامل فرهنگی و اجتماعی
فرهنگ و آداب و رسوم جامعه ایرانی یکی از عوامل کلیدی در شکلگیری و گسترش خشونت علیه زنان است. در بسیاری از مناطق ایران، بهویژه در مناطقی با بافت سنتی و محافظهکار، نگرشهای فرهنگی بر روابط خانوادگی تأثیرگذار هستند. در اینجا، چند عامل فرهنگی مؤثر بر خشونت ذکر میشود:
- آبروی خانواده و «ناموس»: در بسیاری از جوامع ایرانی، حفظ آبروی خانواده و احترام به «ناموس» (یعنی زنان) از اهمیت بالایی برخوردار است. این باورها باعث میشوند که خشونت خانوادگی بهعنوان یک رفتار قابلپذیرش یا حتی توجیهپذیر تلقی شود.
- دستورات مذهبی و برداشتهای سنتی از آن: برخی از تفسیرهای نادرست از دین اسلام و آموزههای مذهبی، بهویژه در موضوعات مانند اطاعت زن از شوهر یا تقسیم نابرابر حقوق در طلاق و ارث، میتوانند به مشروعیت دادن به خشونت علیه زنان منجر شوند.
- فرهنگ سکوت و انکار: در بسیاری از خانوادههای ایرانی، بهویژه در مناطق سنتی، خشونت خانوادگی بهعنوان یک موضوع خصوصی و خارج از حوزه عمومی تلقی میشود. زنان بسیاری ترجیح میدهند که مشکلات خود را پنهان کنند و به دلیل ترس از طرد اجتماعی یا انتقاد، از ابراز خشونت خودداری میکنند.
۳. عوامل اقتصادی و فقر
اقتصاد نابرابر و وابستگی مالی زنان یکی از مؤثرترین عوامل در تداوم خشونت علیه زنان در ایران است. این وابستگی، بهویژه در شرایط اقتصادی نامساعد و بیکاری، زنان را در موقعیت ضعف و آسیبپذیری قرار میدهد:
- وابستگی مالی زنان به همسران: در بسیاری از موارد، زنان ایران به دلیل ناتوانی مالی یا ضعف در منابع اقتصادی، بهویژه در موارد طلاق، قادر به ترک رابطه خشونتآمیز نیستند. عدم استقلال مالی مانع از توانایی زنان در جابهجایی یا پیدا کردن مسکن مستقل میشود.
- فقری که موجب افزایش خشونت میشود: تحقیقات نشان داده است که در زمانهای بحران اقتصادی، مانند بیکاری یا کاهش درآمد، خشونت خانگی افزایش مییابد. در ایران، با توجه به وضعیت اقتصادی و تورمهای شدید، بسیاری از مردان دچار اضطراب و استرس هستند و این مسائل میتواند منجر به خشونت در خانهها شود.
۴. ساختار حقوقی و قضائی ناکافی
قوانین و مقررات موجود در ایران در بسیاری از موارد حامی خشونت علیه زنان هستند یا در بهترین حالت، از آنها بهدرستی حمایت نمیکنند. این مسئله بهویژه در شرایطی که خشونت خانگی بهعنوان یک جرم مستقل و قابل تعقیب شناخته نمیشود، بیشتر مشهود است:
- عدم وجود قانون جامع برای مقابله با خشونت خانگی: در حالی که برخی قوانین مثل قانون حمایت از خانواده در سالهای اخیر تصویب شدهاند، اما این قوانین هنوز هم کاستیهایی دارند. بهعنوان مثال، هیچ قانون خاصی برای تعریف و مجازات خشونت خانگی وجود ندارد، و در بسیاری از موارد، مردان خشونتگر با مجازاتهای سبک روبرو میشوند.
- محدودیتهای قانونی در دسترسی زنان به عدالت: حتی زمانی که زنان تصمیم به شکایت از خشونت خانگی میگیرند، اغلب با مشکلات قانونی مواجه میشوند. نظام قضائی ایران، که بیشتر به مسأله طلاق، حضانت و حقوق مالی تمرکز دارد، کمتر به پروندههای خشونت خانگی پرداخته و حامی حقوق زنان نیست.
۵. بیتوجهی اجتماعی و فقدان آموزش
آگاهی عمومی پایین در مورد خشونت علیه زنان و کمبود آموزشهای عمومی برای مقابله با خشونت نیز از عوامل مؤثر در گسترش این پدیده است. در بسیاری از موارد، مردان و زنان آگاهی کافی از حقوق خود و روشهای جلوگیری از خشونت ندارند.
- نقص و کمبود آموزشهای جنسی و حقوق زنان در مدارس و دانشگاهها: این کمبود آموزشی باعث میشود که افراد، خصوصاً در سنین پایین، آگاهی کافی در مورد روابط سالم و حقوق فردی نداشته باشند.
- ممنوعیت بحثهای عمومی درباره خشونت: در برخی موارد، خشونت علیه زنان بهویژه در فضای عمومی و رسانهها، کمتر مورد توجه قرار میگیرد. این بیتوجهی رسانهای و اجتماعی سبب میشود که خشونت در پشت درهای بسته بهطور مداوم ادامه یابد.
قوانین و خلأهای قانونی: آیا حمایت کافی وجود دارد؟
در مواجهه با خشونت علیه زنان در ایران، نظام حقوقی کشور هنوز نتوانسته پاسخ جامعی به نیازهای قربانیان ارائه دهد. اگرچه برخی قوانین حمایتی طی دهههای اخیر تدوین شدهاند، اما کاستیهای ساختاری، مفهومی و اجرایی در آنها همچنان وجود دارد.
۱. بررسی قوانین موجود در حقوق ایران
در حقوق ایران، قانون خاصی با عنوان «قانون مقابله با خشونت علیه زنان» هنوز بهصورت مصوب نهایی وجود ندارد. با این حال، برخی قوانین عمومی یا پراکنده، بهصورت محدود به حمایت از زنان پرداختهاند. از مهمترین این قوانین میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- قانون مجازات اسلامی: مواد مختلفی از این قانون به جرمانگاری برخی اشکال خشونت مانند ضرب و جرح، قتل، تجاوز، تهدید و توهین اختصاص دارد. اما اغلب، خشونت خانگی بهعنوان یک جرم مستقل تعریف نشده و قربانی باید تحت عنوانهای عمومیتر شکایت کند.
- قانون حمایت خانواده: در این قانون، به موضوعاتی مانند نفقه، طلاق، حضانت و مهریه پرداخته شده است. اما از خشونت بهعنوان عامل جدایی یا عنصر آسیبزا در خانواده یاد نمیشود. حقوق زنان در تصمیمگیریهای خانوادگی هنوز نابرابر است.
- لایحه تأمین امنیت زنان در برابر خشونت: نسخههای مختلف این لایحه، با حذف بسیاری از مواد حمایتی و تقلیل نقش قوه قضاییه، هنوز به تصویب نهایی نرسیدهاند و همچنان در بلاتکلیفی هستند.
- قوانین مربوط به جرایم جنسی: مانند تجاوز و زنا، این قوانین در ایران با تعریف محدود، سختگیرانه و بار اثبات دشوار اجرا میشوند. اثبات تجاوز نیازمند شهادت شهود یا اقرار متهم است و در عمل، بسیاری از قربانیان از پیگیری قضایی صرفنظر میکنند.
۲. نقاط ضعف در حمایت از زنان قربانی خشونت
قوانین موجود، نه تنها کفایت لازم را ندارند، بلکه در مواردی خود به بازتولید خشونت ساختاری علیه زنان منجر میشوند. برخی از مهمترین کاستیها و ضعفهای نظام حقوقی ایران عبارتاند از:
- عدم جرمانگاری صریح خشونت خانگی
- عدم حمایت در مراحل شکایت و پیگیری
- مشکلات در اثبات خشونت و نبود سازوکار پیشگیرانه
- حمایت ناکافی از زنان در معرض خطر
- تبعیض جنسیتی نهادینهشده در قانون
۳. مقایسه با کنوانسیونهای بینالمللی مانند CEDAW
کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان (CEDAW) که در سال ۱۹۷۹ توسط سازمان ملل تصویب شد، چارچوب بینالمللی اصلی برای مبارزه با خشونت و تبعیض علیه زنان است. ایران از امضای این کنوانسیون خودداری کرده است. دلایل این عدم پذیرش از سوی مقامات، عمدتاً بهبهانهی تعارض برخی مواد با شرع اسلام بیان شدهاند.
در حالیکه بسیاری از کشورهای مسلمان (مثل تونس، مراکش، اندونزی و مصر) نیز با تحفظهایی به CEDAW پیوستهاند و قوانین داخلی خود را اصلاح کردهاند، ایران همچنان از اتخاذ استانداردهای بینالمللی در این زمینه عقب مانده است.
رسانه، سینما و ادبیات: بازتاب یا بازتولید خشونت؟
رسانه، سینما و ادبیات از قدرتمندترین ابزارهای فرهنگی و اجتماعیاند که میتوانند هم در بازتاب واقعیتهای تلخ مانند خشونت علیه زنان در ایران نقش ایفا کنند و هم در بازتولید و نهادینهسازی آن مشارکت داشته باشند. در جامعه ایران، این سه عرصه، بسته به دوره تاریخی، فضای سیاسی و سیاستگذاری فرهنگی، گاهی به تقویت کلیشهها و گاهی به طرح انتقادی خشونت پرداختهاند.
تحلیل محتوای آثار رسانهای و هنری ایرانی نشان میدهد که این فضا بیشتر از آنکه آگاهیبخش باشد، اغلب در خدمت بازنمایی کلیشهای، عادیسازی خشونت و سکوت پیرامون رنج زنان عمل کرده است.
۱. رسانههای عمومی: سکوت، سانسور یا تحریف؟
رسانههای رسمی ایران از جمله تلویزیون و خبرگزاریهای دولتی، بهطور سنتی از پرداختن مستقیم به خشونت علیه زنان، بهویژه خشونت خانگی، پرهیز کردهاند. این پدیده اغلب به دلایل سیاسی، فرهنگی و مذهبی نادیده گرفته میشود یا با تحریفهایی در روایت، بار مسئولیت آن به دوش خود زنان گذاشته میشود.
- سانسور خشونت خانگی: در بیشتر سریالها و برنامههای خانوادگی صداوسیما، موضوع خشونت خانگی یا اصلاً مطرح نمیشود یا در قالب اختلافات خانوادگی خفیف و با پایان خوش بازنمایی میشود. این نوع سانسور، خشونت را از دید عموم پنهان کرده و باعث بیتوجهی جامعه نسبت به آن شده است.
- تحریف مفاهیم قربانی و خشونتگر: در برخی موارد، زنان قربانی خشونت بهعنوان شخصیتهایی نمایش داده میشوند که با نافرمانی، سرکشی یا بیتوجهی به «نقش زنانه»، خود باعث خشونت شدهاند. چنین بازنماییهایی، نه تنها مسئولیت را از خشونتگر سلب میکند، بلکه قربانی را نیز مقصر نشان میدهد.
۲. سینما: بستری دوگانه برای بازتاب و بازتولید
سینمای ایران نسبت به رسانههای رسمی، آزادی نسبی بیشتری در پرداختن به موضوع خشونت علیه زنان در ایران داشته است. در دهههای اخیر، برخی آثار سینمایی کوشیدهاند روایتهای انتقادی، واقعگرایانه و همدلانهای از خشونت ارائه دهند؛ اما همزمان، بسیاری از فیلمها نیز با بازتولید کلیشههای جنسیتی، ناخواسته یا آگاهانه به عادیسازی خشونت کمک کردهاند.
نمونههایی از بازتاب واقعگرایانه
فیلمهایی مانند «هیس! دخترها فریاد نمیزنند» (پوران درخشنده) و «شهر زیبا» (اصغر فرهادی) با بهتصویر کشیدن تجاوز، قتلهای ناموسی و بیعدالتیهای حقوقی، توانستهاند بخشی از واقعیت خشونت علیه زنان در ایران را بهتصویر بکشند.
این آثار، فضای عمومی را نسبت به موضوعاتی که اغلب در سکوت و شرم پنهان میشوند، حساستر کردهاند و زمینه گفتوگو را در سطح جامعه باز کردهاند.
بازتولید خشونت در سینما
در بسیاری از فیلمها، بهویژه آثار عامهپسند، زن همچنان موجودی وابسته، منفعل و قابل کنترل توسط مرد به تصویر کشیده میشود. شوخیهای جنسیتزده، تمجید از اقتدار مردان خشن و حذف صدای زنان، خشونت نمادین و فرهنگی علیه زنان را بازتولید میکنند.
۳. ادبیات: انعکاس درد یا خاموشی در روایت؟
ادبیات، بهویژه در قالب رمان و شعر، فضای شخصیتری برای واکاوی تجربیات خشونتبار زنان فراهم کرده است. بسیاری از نویسندگان زن ایرانی مثل: شهرنوش پارسیپور، فریبا وفی، زوییا پیرزاد و مهسا محبعلی در دهههای اخیر کوشیدهاند از سکوت تاریخی نسبت به خشونت عبور کنند و تجربه زیسته زنان را روایتپذیر کنند.
کاستیها:
- ادبیات رسمی و دولتی همچنان از طرح صریح خشونت علیه زنان پرهیز دارد. کتابهای آموزشی، درسی و مذهبی کمتر از جایگاه زن، حق او بر بدن خود یا حقوقش در برابر خشونت حرف میزنند.
- سانسور نیز باعث شده است بسیاری از آثار انتقادی یا منتشر نشوند یا با حذف بخشهای حساس، قدرت روایتگری خود را از دست بدهند.
۴. شبکههای اجتماعی: فرصت تازه برای افشاگری و آگاهیبخشی
در سالهای اخیر، بهویژه پس از جنبشهای جهانی مانند MeToo#، فضای مجازی در ایران به مکانی مهم برای بیان تجربههای خشونت و تلاش برای آگاهیبخشی تبدیل شده است. کاربران زن بسیاری، تجربیات شخصی خود از آزار، تجاوز، خشونت خانگی و تبعیض را در صفحات شخصی و عمومی به اشتراک گذاشتهاند.
روایتهای زنانه در توییتر و اینستاگرام، ساختار سکوت را شکستهاند و توجه افکار عمومی را جلب کردهاند. البته این فضا نیز با حملات آنلاین، تحقیر و بیاعتنایی روبروست که نشاندهنده ادامهی خشونت فرهنگی، حتی در محیط دیجیتال است.
نقش مردان در پایان دادن به خشونت علیه زنان
بازتعریف مردانگی سنتی که با سلطه، خشونت و کنترل همراه است، به سوی الگویی همدلانه، برابرخواه و مسئولانه، از ضرورتهای ایجاد جامعهای عاری از خشونت به شمار میرود. مردان میتوانند با کنار گذاشتن کلیشههای جنسیتی، پذیرش احساسات، مشارکت در زندگی خانوادگی و الگو بودن برای دیگر مردان، نقش مؤثری در تغییر هنجارهای مخرب ایفا کنند.
تجربه کشورهای مختلف مانند کمپین «HeForShe» و برنامههای آموزشی در اسکاندیناوی نشان میدهد که درگیر کردن مردان در آموزش و گفتوگو درباره جنسیت و عدالت اجتماعی، اثربخشی بالایی در کاهش خشونت دارد. در ایران نیز میتوان با بهرهگیری از این الگوها، مردان را به مشارکت فعال در فرآیند مبارزه با خشونت ترغیب کرد و همزمان، درک عمومی از مردانگی را به سوی مسئولیتپذیری و برابری جنسیتی سوق داد.
پیشنهادها و راهکارهای اجرایی برای کاهش خشونت
در این بخش، پیشنهادها و راهکارهای اجرایی برای کاهش خشونت علیه زنان با تمرکز بر شرایط اجتماعی، فرهنگی و حقوقی ایران بهطور جامع و کاربردی شرح داده میشوند:
۱. اصلاحات قانونی
یکی از پایههای اصلی مقابله با خشونت، ایجاد بستر قانونی کارآمد و بازدارنده است. در ایران، برخی قوانین همچنان دارای ابهام، ضعف ضمانت اجرایی، یا تناقض با اصول حمایت از قربانیان هستند. پیشنهادهای کلیدی عبارتاند از:
- تصویب قانون جامع منع خشونت علیه زنان با تعاریف روشن از انواع خشونت.
- جرمانگاری خشونت خانگی، روانی، اقتصادی و جنسی بهطور مشخص.
- اصلاح قوانین مدنی و کیفری در زمینه حق طلاق، حضانت فرزند، نفقه و خروج از کشور برای زنان.
- ایجاد شعبههای تخصصی در قوه قضاییه برای رسیدگی به پروندههای خشونت مبتنی بر جنسیت.
- آموزش قضات و مأموران پلیس در مواجهه با پروندههای خشونت با رویکرد حمایتمحور.
۲. تقویت نهادهای حمایتی
حمایت از قربانیان خشونت مستلزم وجود نهادهایی تخصصی، پاسخگو و قابل دسترس است. برای اثربخشی این حمایتها، اقدامات زیر ضروریاند:
- توسعه مراکز مشاوره حقوقی و روانشناسی ویژه زنان قربانی خشونت در تمامی شهرها.
- تأسیس و گسترش خانههای امن با حمایت دولت و همکاری سازمانهای مردمنهاد.
- تسهیل فرآیند دسترسی زنان به خدمات پزشکی، روانپزشکی و حمایت قضایی بدون نیاز به رضایت خانواده یا همسر.
- آموزش و استخدام مددکاران اجتماعی متخصص در پلیس، دادگستری و مراکز درمانی.
۳. آموزش عمومی و تغییر نگرش
ریشههای بسیاری از اشکال خشونت در نگرشهای فرهنگی، کلیشههای جنسیتی و تابوهای اجتماعی نهفته است. بنابراین، تغییر ذهنیت جامعه از طریق آموزش ضروری است:
- گنجاندن آموزش مهارتهای زندگی، برابری جنسیتی، حل مسالمتآمیز اختلافها و احترام به حقوق دیگران در برنامههای مدارس و دانشگاهها.
- برگزاری کمپینهای عمومی و رسانهای علیه خشونت با زبان ساده و مردمی.
- آموزش والدین، مربیان، روحانیون و کارکنان نظام سلامت درباره آسیبهای خشونت و روشهای مداخله.
- استفاده از ظرفیت تلویزیون، سینما، شبکههای اجتماعی و چهرههای مشهور برای اصلاح گفتمان عمومی.
۴. توسعه مشاوره و مددکاری اجتماعی
بسیاری از زنان قربانی خشونت به دلیل ناآگاهی، ترس، وابستگی مالی یا فشارهای فرهنگی، از گزارش خشونت یا ترک محیط خطرناک خودداری میکنند. در این زمینه، نقش خدمات اجتماعی تعیینکننده است:
- تقویت دسترسی به خدمات رایگان رواندرمانی و مددکاری برای قربانیان خشونت.
- آموزش کارشناسان اورژانس اجتماعی برای مداخله سریع و مؤثر در موارد بحران.
- فراهم کردن امکان مشاوره تلفنی، آنلاین و بدون افشای هویت برای زنان.
- پیگیری مستمر وضعیت قربانیان پس از خروج از خانه یا تماس با مراکز حمایت.
۵. ایجاد پناهگاههای ایمن برای زنان
وجود پناهگاهها به عنوان مکانی امن برای فرار از خشونت، نیاز حیاتی بسیاری از زنان است، بهویژه در شرایطی که جان آنها در معرض تهدید است یا حمایت خانوادگی ندارند.
نتیجه گیری
خشونت علیه زنان در ایران، پدیدهای چندلایه و ریشهدار است که از ساختارهای حقوقی، فرهنگی، اجتماعی و روانشناختی تأثیر میپذیرد و بازتاب آن را میتوان در سطوح مختلف زندگی فردی و جمعی مشاهده کرد. این خشونتها، صرفنظر از طبقه اجتماعی، سن، قومیت یا میزان تحصیلات، زندگی میلیونها زن را تحت تأثیر قرار داده و مانع تحقق عدالت جنسیتی، توسعه پایدار و سلامت روانی جامعه میشود.
راه مقابله مؤثر با این بحران، تنها از مسیر برخوردهای جزایی یا مقطعی نمیگذرد، بلکه نیازمند بازنگری و اصلاح جدی در قوانین، گفتمانهای فرهنگی، نقشآفرینی نهادهای حمایتی، مشارکت مردان و آموزشهای فراگیر از کودکی تا بزرگسالی است. در این مسیر، بازتعریف مفاهیمی چون مردانگی، خانواده، قدرت و کرامت انسانی، شرط لازم برای شکستن چرخه خشونت است.
بنظرم این کتک خوردن خانما بیشتر جنبه فرهنگی داره باید از طریق فرهنگ سازی و قوانین درست بشه
این چشم و هم چشمی خانوما مرد رو به ستوه میاره اونم عقدشو بصورت کتک خالی میکنه
شاید اگر کمی خانومایی که خیلی ارمان خواهن کوتاه بیان دعوا مرافه هم کمتر بشه…
تو جامعه ی بلوچ ها زن اصلا ادم نیست چه برسه که کتک خوردنش بخواد ایراد داشته باشه😐
ناگفته نماند خشونت علیه مردانم خیلی زیاد شده از طرف زنا قالتاق
اشتباهی پنج امتیاز دادم حرومه حرررروم