الگوریتم های پایه هوش مصنوعی — معرفی ۲۴ الگوریتم که باید بشناسید

تصویر شاخص مقاله الگوریتم های پایه هوش مصنوعی

در این مقاله از مجموعه مقالات پی‌استور می‌خواهیم درمورد الگوریتم های پایه هوش مصنوعی صحبت کنیم. مهم‌ترین الگوریتم‌های هوش مصنوعی را به عبارتی الگوریتم‌های پایه می‌نامند چرا که هر فردی می‌خواهد هوش مصنوعی را فرا گیرد بایستی با این الگوریتم‌ها آشنا گردد. در این مقاله به معرفی ۲۴ الگوریتم خواهیم پرداخت.

الگوریتم های پایه هوش مصنوعی چیست؟

الگوریتم‌های هوش مصنوعی (AI) مجموعه‌ای از روش‌ها و تکنیک‌ها هستند که به سیستم‌های هوش مصنوعی اجازه می‌دهند تا وظایف پیچیده‌ای را انجام دهند که معمولاً نیاز به هوش انسانی دارند. این الگوریتم‌ها می‌توانند شامل تصمیم‌گیری، یادگیری از داده‌ها، شبیه‌سازی تفکر انسانی، یادگیری ماشینی و حل مسائل پیچیده باشند. هدف اصلی الگوریتم‌های هوش مصنوعی این است که سیستم‌ها را قادر سازند تا به صورت خودکار از داده‌ها و تجربیات خود یاد بگیرند و بهبود یابند، بدون نیاز به برنامه‌نویسی دقیق برای هر وظیفه خاص.

الگوریتم‌های جستجوی هوش مصنوعی

الگوریتم‌های جستجو در هوش مصنوعی ابزارهایی قدرتمند برای حل مسائل پیچیده هستند که در آن‌ها یافتن راه‌حل مناسب از میان تعداد زیادی از گزینه‌ها ضروری است. این الگوریتم‌ها با بهره‌گیری از رویکردهای مختلف، تلاش می‌کنند بهترین مسیر یا پاسخ ممکن را در فضای مسئله پیدا کنند.

به طور کلی، الگوریتم‌های جستجو را می‌توان به سه دسته اصلی تقسیم کرد: جستجوی آگاهانه که از اطلاعات اضافی درباره مسئله برای هدایت بهتر استفاده می‌کند، جستجوی ناآگاهانه که تنها با تکیه بر ساختار مسئله و بدون هیچ اطلاعات پیش‌زمینه‌ای عمل می‌کند، و جستجوی محلی که به طور مستقیم در فضای حالت حرکت کرده و بر بهبود تدریجی پاسخ تمرکز دارد. در ادامه، به بررسی دقیق‌تر این الگوریتم‌ها و کاربردهای هر یک خواهیم پرداخت.

الگوریتم‌های جستجوی هوش مصنوعی

الگوریتم‌های جستجوی آگاهانه

الگوریتم‌های جستجوی آگاهانه (Informed Search Algorithms) یا جستجوی مبتنی بر اطلاعات، از اطلاعات اضافی درباره مسئله برای هدایت بهتر فرآیند جستجو استفاده می‌کنند. این اطلاعات معمولاً در قالب یک تابع ارزیابی یا هزینه تخمینی ارائه می‌شود که به الگوریتم کمک می‌کند تا در هر مرحله، گزینه‌هایی را که به احتمال بیشتری به هدف می‌رسند، انتخاب کند. این ویژگی باعث می‌شود که جستجوی آگاهانه کارآمدتر از جستجوی ناآگاهانه باشد، زیرا می‌تواند تعداد حالات بررسی‌شده را کاهش دهد و سریع‌تر به راه‌حل برسد.

الگوریتم‌های جستجوی آگاهانه یکی از الگوریتم های پایه هوش مصنوعی به شمار می‌روند که در بسیاری از مسائل هوش مصنوعی کاربرد دارند. یکی از متداول‌ترین ابزارهای مورد استفاده در جستجوی آگاهانه، تابع هدایتی (Heuristic Function) است. این تابع هزینه تخمینی حرکت از یک حالت به حالت هدف را مشخص می‌کند و الگوریتم را به سمت مسیر بهینه راهنمایی می‌کند. برای مثال، در مسئله یافتن کوتاه‌ترین مسیر بین دو نقطه روی نقشه، فاصله مستقیم بین نقاط می‌تواند به عنوان یک تابع هدایتی استفاده شود.

مثال‌هایی از الگوریتم‌های جستجوی آگاهانه

  • الگوریتم A*: این الگوریتم از ترکیب هزینه طی‌شده (g(n)) و هزینه تخمینی باقی‌مانده (h(n)) برای انتخاب بهترین مسیر استفاده می‌کند. الگوریتم ای استار A* به دلیل خاصیت بهینه‌بودن و کامل‌بودن در بسیاری از مسائل مورد استفاده قرار می‌گیرد.
  • الگوریتم جستجوی حریصانه (Greedy Best-First Search): در این روش، تنها به مقدار h(n) (هزینه تخمینی به هدف) توجه می‌شود و حالت‌هایی که نزدیک‌ترین تخمین به هدف را دارند، انتخاب می‌شوند. اگرچه این روش سریع است، ممکن است به دلیل نادیده‌گرفتن هزینه طی‌شده، به راه‌حل بهینه نرسد.

الگوریتم‌های جستجوی آگاهانه به طور گسترده در مسائل پیچیده نظیر مسیریابی، بازی‌های رایانه‌ای، و حل مسائل ترکیبیاتی کاربرد دارند و مزیت اصلی آن‌ها کاهش زمان و منابع مورد نیاز برای یافتن راه‌حل است.

الگوریتم‌های جستجوی ناآگاهانه

الگوریتم‌های جستجوی ناآگاهانه (Uninformed Search Algorithms)، که گاهی به عنوان جستجوی کور (Blind Search) نیز شناخته می‌شوند، الگوریتم‌هایی هستند که بدون داشتن اطلاعات اضافی درباره ساختار مسئله یا فاصله تخمینی تا هدف، به دنبال یافتن راه‌حل می‌گردند.

این الگوریتم‌ها تنها از اطلاعات اولیه فضای حالت (مانند گره‌های شروع و هدف) و قوانین انتقال برای پیمایش استفاده می‌کنند. به همین دلیل، نسبت به الگوریتم‌های آگاهانه، کارایی کمتری دارند، زیرا ممکن است تعداد بسیار زیادی از حالات غیرضروری را بررسی کنند. با این وجود، این نوع جستجو یکی از الگوریتم های پایه هوش مصنوعی محسوب می‌شود که در شرایطی که اطلاعات اضافی در دسترس نیست، می‌تواند مفید واقع شود.

ویژگی‌های اصلی جستجوی ناآگاهانه

  • این الگوریتم‌ها هیچ تابع هدایتی یا اطلاعات پیش‌فرضی برای تخمین نزدیکی به هدف ندارند.
  • تمامی مسیرها و حالات را به صورت سیستماتیک بررسی می‌کنند.
  • بهینه یا کامل‌بودن الگوریتم به روش پیاده‌سازی و ویژگی‌های مسئله بستگی دارد.

رایج‌ترین الگوریتم‌های جستجوی ناآگاهانه

  • جستجوی عمق-اول (Depth-First Search – DFS): این الگوریتم با حرکت در عمق، تا جایی که امکان دارد در فضای حالت پیش می‌رود. در صورت برخورد با بن‌بست یا یافتن راه‌حل، به عقب بازمی‌گردد (Backtracking). از نظر مصرف حافظه، الگوریتم DFS کارآمد است زیرا تنها گره‌های مربوط به مسیر فعلی را ذخیره می‌کند. با این حال، ممکن است به راه‌حل غیر بهینه برسد و در حالت‌هایی با عمق بی‌نهایت، گرفتار حلقه‌های بی‌پایان شود.
  • جستجوی عرض-اول (Breadth-First Search – BFS): این الگوریتم ابتدا تمام گره‌های یک سطح را قبل از رفتن به سطح بعدی بررسی می‌کند. در صورتی که هزینه انتقال بین گره‌ها یکنواخت باشد، الگوریتم BFS راه‌حل بهینه را تضمین می‌کند. با این حال، این روش به دلیل نیاز به ذخیره تمامی گره‌های هر سطح، حافظه زیادی مصرف می‌کند.
  • جستجوی عمق-محدود (Depth-Limited Search): نسخه‌ای اصلاح‌شده از جستجوی عمق-اول (DFS) است که حرکت در عمق را به یک مقدار مشخص محدود می‌کند. این روش برای جلوگیری از ورود به حلقه‌های بی‌نهایت مؤثر است، اما ممکن است نتواند راه‌حل را پیدا کند اگر عمق آن بیشتر از حد تعیین‌شده باشد.
  • جستجوی دوطرفه (Bidirectional Search): در این روش، جستجو به طور هم‌زمان از گره شروع و گره هدف انجام می‌شود و تلاش می‌کند تا دو مسیر به یکدیگر برسند. این الگوریتم می‌تواند تعداد گره‌های بررسی‌شده را به طور قابل توجهی کاهش دهد، اما برای عملکرد صحیح نیازمند شناخت دقیق گره هدف است.
  • جستجوی یکنواخت هزینه (Uniform-Cost Search): این الگوریتم با انتخاب گره‌ای که کمترین هزینه را دارد، از گره شروع به سمت گره هدف حرکت می‌کند. بر خلاف BFS که بر اساس عمق حرکت می‌کند، این روش بر هزینه مسیر تمرکز دارد و همیشه کوتاه‌ترین مسیر را می‌یابد.

الگوریتم‌های جستجوی ناآگاهانه معمولاً در مسائل پایه و زمانی که هیچ اطلاعاتی برای هدایت جستجو در دسترس نیست، کاربرد دارند، اما برای حل مسائل پیچیده‌تر، استفاده از الگوریتم‌های آگاهانه توصیه می‌شود.

الگوریتم‌های جستجوی محلی

الگوریتم‌های جستجوی محلی (Local Search Algorithms) نوعی از الگوریتم‌های جستجو در هوش مصنوعی هستند که به جای بررسی کل فضای حالت، روی یک ناحیه کوچک از این فضا متمرکز می‌شوند و تلاش می‌کنند تا با بهبود تدریجی وضعیت فعلی، به یک جواب مطلوب برسند. این الگوریتم‌ها معمولاً از یک نقطه شروع اولیه آغاز می‌کنند و با حرکت در فضای حالت (بر اساس قوانین مشخص)، به سمت بهینه‌سازی (ماکسیمم یا مینیمم) پیش می‌روند.

الگوریتم‌های جستجوی محلی

این رویکرد به ویژه در مسائلی که فضای حالت بسیار بزرگ است و جستجوی کامل غیرعملی است، کاربرد دارد. الگوریتم‌های جستجوی محلی نیز به عنوان بخشی از الگوریتم های پایه هوش مصنوعی شناخته می‌شوند و در حل مسائلی با تعداد زیاد حالت‌ها، نظیر مسائل بهینه‌سازی و مسائل NP-سخت، مورد استفاده قرار می‌گیرند.

ویژگی‌های اصلی جستجوی محلی

  • تمرکز بر حالت جاری: این الگوریتم‌ها از حالت فعلی شروع می‌کنند و حالت‌های همسایه را بررسی می‌کنند.
  • حافظه کم: برخلاف بسیاری از الگوریتم‌های دیگر، جستجوی محلی معمولاً تنها یک یا چند حالت را در حافظه نگه می‌دارد.
  • عدم تضمین یافتن راه‌حل بهینه سراسری: این الگوریتم‌ها ممکن است در نقاط بهینه محلی متوقف شوند و بهینه سراسری را پیدا نکنند.

انواع الگوریتم‌های جستجوی محلی

  • الگوریتم تپه نوردی (Hill-Climbing): این الگوریتم در هر مرحله، حالت فعلی را با بهترین حالت همسایه مقایسه کرده و به سمت آن حرکت می‌کند. اگرچه سریع و ساده است، اما ممکن است در نقاط بهینه محلی یا روی فلات‌ها متوقف شود. برای بهبود عملکرد، دو روش اصلی وجود دارد:
      • تپه نوردی تصادفی: گاهی به سمت حالت‌های کمتر مطلوب حرکت می‌کند تا از نقاط بهینه محلی خارج شود.
      • تپه نوردی چندگانه: جستجو از چندین نقطه شروع مختلف انجام می‌شود تا احتمال یافتن بهینه سراسری افزایش یابد.
  • الگوریتم شبیه‌سازی تبرید (Simulated Annealing): این الگوریتم از فرآیند فیزیکی سرد شدن مواد الهام گرفته است. گاهی حرکت به سمت حالت‌های بدتر را با احتمال مشخصی می‌پذیرد تا از نقاط بهینه محلی خارج شود. با پیشرفت الگوریتم شبیه سازی حرارتی، این احتمال به تدریج کاهش می‌یابد، مشابه سرد شدن تدریجی مواد در فرآیند تبرید.
  • الگوریتم جستجوی پرتو (Beam Search): این روش به جای دنبال‌کردن تنها یک مسیر، چندین مسیر را به‌طور هم‌زمان بررسی می‌کند. در هر مرحله، بهترین حالت‌ها انتخاب شده و از آن‌ها برای ادامه جستجو استفاده می‌شود. این الگوریتم نسخه‌ای محدود و کارآمد از جستجوی کامل است.
  • الگوریتم ژنتیک (Genetic Algorithm): این الگوریتم از مفاهیم تکامل زیستی الهام گرفته است. با ایجاد جمعیتی از حالت‌ها و اعمال عملیات‌هایی مانند ترکیب و جهش بر آن‌ها، به تدریج به سمت راه‌حل بهینه حرکت می‌کند. این روش برای حل مسائل پیچیده و غیرخطی بسیار کارآمد است.

الگوریتم‌های یادگیری نظارت‌شده

الگوریتم‌های یادگیری نظارت‌شده (Supervised Learning Algorithms) یکی از مهم‌ترین شاخه‌های یادگیری ماشین هستند که در آن‌ها مدل با استفاده از داده‌های برچسب‌گذاری‌شده آموزش می‌بیند. هدف این الگوریتم‌ها پیش‌بینی خروجی (متغیر هدف) بر اساس ورودی‌های مشخص است. این روش‌ها بسته به نوع خروجی به دو دسته اصلی تقسیم می‌شوند: رگرسیون (برای پیش‌بینی مقادیر پیوسته) و طبقه‌بندی (برای پیش‌بینی مقادیر دسته‌بندی‌شده). این الگوریتم‌ها به‌عنوان یکی از الگوریتم های پایه هوش مصنوعی نقش کلیدی در توسعه مدل‌های یادگیری ماشین ایفا می‌کنند. در این بخش، به بررسی تعدادی از الگوریتم‌های پرکاربرد یادگیری نظارت‌شده می‌پردازیم و کاربردها و ویژگی‌های هر یک را معرفی می‌کنیم.

الگوریتم‌های یادگیری نظارت‌شده

رگرسیون لجستیک (Logistic Regression)

رگرسیون لجستیک یک الگوریتم یادگیری نظارت‌شده است که برای طبقه‌بندی داده‌ها استفاده می‌شود. برخلاف رگرسیون خطی که برای پیش‌بینی مقادیر پیوسته به کار می‌رود، رگرسیون لجستیک خروجی را به صورت احتمالاتی مدل می‌کند و مقادیر را به دسته‌های مشخصی طبقه‌بندی می‌کند (مانند ۰ و ۱ برای مسائل دودویی). این الگوریتم از یک تابع سیگموئید (لجستیک) برای فشرده‌سازی خروجی‌های پیش‌بینی‌شده به محدوده [۰,۱] استفاده می‌کند. نتیجه نهایی نشان‌دهنده احتمال تعلق یک نمونه به یک کلاس خاص است. در این روش، تصمیم‌گیری با اعمال یک آستانه (مانند ۰.۵) بر روی احتمال انجام می‌شود.

این الگوریتم در مسائل طبقه‌بندی دودویی (مانند تشخیص بیماری، ایمیل اسپم و غیره) بسیار پرکاربرد است و می‌تواند به کمک تکنیک‌های تعمیم‌یافته مانند رگرسیون چندکلاسه (Multinomial Logistic Regression) یا رگرسیون لجستیک ترتیبی (Ordinal Logistic Regression) برای مسائل چندکلاسه نیز به کار رود. همچنین، رگرسیون لجستیک دارای مزیت سادگی و تفسیرپذیری است، اما در صورت وجود روابط غیرخطی پیچیده بین داده‌ها ممکن است به عملکرد الگوریتم‌های پیچیده‌تر نیاز باشد.

رگرسیون خطی (Linear Regression)

رگرسیون خطی یک الگوریتم یادگیری نظارت‌شده است که برای مسائل رگرسیون به کار می‌رود و هدف آن پیش‌بینی مقادیر پیوسته است. این روش بر اساس مدلی خطی بنا شده است که رابطه بین متغیرهای مستقل (ویژگی‌ها) و متغیر وابسته (هدف) را به صورت یک خط یا سطح نمایش می‌دهد. هدف اصلی این الگوریتم، کمینه کردن خطای پیش‌بینی با استفاده از معیارهایی مانند مجموع مربعات خطا (MSE) است.

رگرسیون خطی برای داده‌هایی که رابطه‌ای خطی دارند بسیار مؤثر است و به دلیل سادگی درک و پیاده‌سازی، یکی از پرکاربردترین روش‌های یادگیری ماشین و الگوریتم های پایه هوش مصنوعی است. با این حال، اگر داده‌ها رابطه‌ای غیرخطی داشته باشند یا شامل نویز زیاد باشند، ممکن است عملکرد آن به خوبی روش‌های غیرخطی نباشد. علاوه بر این، حساسیت رگرسیون خطی به مقیاس ویژگی‌ها و وجود همخطی (Multicollinearity) بین متغیرها از چالش‌های اصلی آن است.

الگوریتم نزدیک‌ترین همسایه (KNN)

الگوریتم نزدیک‌ترین همسایه (KNN) یکی از ساده‌ترین و در عین حال پرکاربردترین الگوریتم‌ها در یادگیری ماشین است که برای طبقه‌بندی و رگرسیون به کار می‌رود. در این الگوریتم، پیش‌بینی بر اساس شباهت داده‌ها انجام می‌شود. به عبارت دیگر، برای پیش‌بینی کلاس یک نمونه جدید، الگوریتم به جستجوی k نزدیک‌ترین همسایه‌ها در داده‌های آموزشی می‌پردازد و تصمیم می‌گیرد که نمونه جدید به کدام کلاس تعلق دارد. برای طبقه‌بندی، معمولاً از اکثریت آرا همسایه‌ها استفاده می‌شود، یعنی کلاسی که بیشترین تعداد همسایه‌ها به آن تعلق دارند برای نمونه جدید انتخاب می‌شود. در رگرسیون نیز، مقدار پیش‌بینی معمولاً میانگین مقادیر همسایه‌ها است.

الگوریتم KNN فاقد یک مدل آموزش ویژه است و به صورت غیر پارامتریک عمل می‌کند. این بدین معنی است که مدل به محض دریافت داده‌ها، هیچ ساختار داخلی پیچیده‌ای نمی‌سازد و تمامی محاسبات فقط در هنگام پیش‌بینی انجام می‌شود. برای محاسبه نزدیک‌ترین همسایه‌ها، از معیارهایی مانند مسافت اقلیدسی (Euclidean Distance)، مسافت منهتن (Manhattan Distance) و دیگر معیارهای مشابه استفاده می‌شود. یکی از نقاط ضعف KNN این است که در صورت افزایش تعداد ویژگی‌ها (ابعاد داده‌ها)، کارایی آن کاهش می‌یابد (مشکل curse of dimensionality)، زیرا جستجوی همسایه‌ها در فضاهای با ابعاد بالا دشوارتر و زمان‌بر می‌شود. با این حال، الگوریتم KNN به دلیل سادگی و عدم نیاز به آموزش پیچیده، در بسیاری از مسائل عملی مفید است.

ماشین‌های بردار پشتیبان (SVM)

ماشین‌های بردار پشتیبان (Support Vector Machines یا SVM) یکی از الگوریتم‌های قدرتمند یادگیری ماشین هستند که برای حل مسائل طبقه‌بندی (Classification) و رگرسیون (Regression) به کار می‌روند. این روش یکی از الگوریتم های پایه هوش مصنوعی محسوب می‌شود که هدف اصلی آن یافتن یک ابرصفحه (Hyperplane) بهینه است که داده‌ها را به بهترین شکل ممکن در فضای ویژگی‌ها جدا کند. در حالت ساده، برای داده‌های دوکلاسه، این ابرصفحه فضایی است که بیشترین فاصله (یا حاشیه) را بین دو کلاس ایجاد می‌کند. نقاطی که در نزدیکی این ابرصفحه قرار دارند و در تعیین موقعیت آن تأثیرگذارند، به عنوان بردارهای پشتیبان (Support Vectors) شناخته می‌شوند.

یکی از ویژگی‌های برجسته SVM قابلیت استفاده از کرنل‌ها (Kernels) برای تبدیل داده‌های غیرخطی به یک فضای با ابعاد بالاتر است. این قابلیت به الگوریتم اجازه می‌دهد تا مسائل پیچیده و غیرخطی را نیز حل کند. کرنل‌های رایج شامل کرنل خطی، کرنل چندجمله‌ای (Polynomial Kernel)، و کرنل گوسی (Gaussian Kernel یا RBF) هستند. مزایای اصلی SVM شامل دقت بالا، مقاومت در برابر بیش‌برازش (Overfitting) به خصوص در داده‌های با ابعاد بالا، و انعطاف‌پذیری در استفاده از کرنل‌ها است. با این حال، SVM ممکن است برای مجموعه داده‌های بسیار بزرگ محاسبات سنگینی داشته باشد و نیازمند انتخاب مناسب پارامترها (مانند کرنل و مقدار C) برای دستیابی به عملکرد بهینه باشد.

درخت تصمیم (Decision Tree)

درخت تصمیم یک مدل یادگیری ماشین نظارت‌شده است که برای حل مسائل طبقه‌بندی (Classification) و رگرسیون (Regression) استفاده می‌شود. این مدل، که به عنوان یکی از الگوریتم های پایه هوش مصنوعی شناخته می‌شود، ساختاری شبیه به یک درخت دارد که شامل گره‌ها (Nodes)، شاخه‌ها (Branches)، و برگ‌ها (Leaves) است. هر گره نشان‌دهنده یک ویژگی یا متغیر تصمیم‌گیری است، و هر شاخه یکی از مقادیر ممکن آن ویژگی را نشان می‌دهد. برگ‌ها نشان‌دهنده خروجی نهایی یا دسته‌بندی مورد نظر هستند. فرایند ساخت درخت شامل شکستن داده‌ها به زیردسته‌هایی بر اساس ویژگی‌هایی است که بیشترین اطلاعات را فراهم می‌کنند. معیارهایی مانند آنتروپی و سود اطلاعات (Information Gain) یا شاخص جینی (Gini Index) برای انتخاب بهترین ویژگی در هر گام استفاده می‌شوند.

درخت تصمیم مزیت‌هایی مانند سادگی در تفسیر و توانایی کار با داده‌های خطی و غیرخطی دارد. این مدل می‌تواند به‌خوبی با داده‌های دسته‌بندی‌شده (Categorical) و عددی (Numerical) کار کند. بااین‌حال، ممکن است مستعد بیش‌برازش (Overfitting) باشد، به‌خصوص اگر عمق درخت بیش‌ازحد زیاد باشد. برای جلوگیری از این مشکل، از تکنیک‌هایی مانند هرس درخت (Pruning) یا محدود کردن عمق استفاده می‌شود. درخت تصمیم پایه بسیاری از الگوریتم‌های پیچیده‌تر مانند جنگل تصادفی (Random Forest) و گرادیان تقویتی (Gradient Boosting) است.

جنگل تصادفی (Random Forest)

جنگل تصادفی یک الگوریتم یادگیری ماشین مبتنی بر یادگیری جمعی (Ensemble Learning) است که از ترکیب چندین درخت تصمیم (Decision Trees) برای افزایش دقت و پایداری مدل استفاده می‌کند. این الگوریتم برای مسائل طبقه‌بندی (Classification) و رگرسیون (Regression) به کار می‌رود و با ایجاد و ترکیب تعداد زیادی درخت تصمیم مستقل، قدرت پیش‌بینی بیشتری ارائه می‌دهد. جنگل تصادفی با استفاده از بوت‌استرپ (Bootstrap) داده‌ها را به زیرمجموعه‌های تصادفی تقسیم کرده و برای هر زیرمجموعه یک درخت تصمیم جداگانه ایجاد می‌کند. سپس نتایج پیش‌بینی تمام درخت‌ها برای تعیین خروجی نهایی، به‌طور میانگین (در مسائل رگرسیون) یا با رأی‌گیری اکثریت (در مسائل طبقه‌بندی) ترکیب می‌شوند.

یکی از ویژگی‌های کلیدی جنگل تصادفی استفاده از زیرمجموعه‌های تصادفی ویژگی‌ها در هر گره است، به این معنا که برای تقسیم هر گره تنها تعداد محدودی از ویژگی‌ها به‌صورت تصادفی در نظر گرفته می‌شوند. این رویکرد تنوع بیشتری میان درخت‌ها ایجاد کرده و خطر هم‌بستگی بین درخت‌ها را کاهش می‌دهد. مزیت اصلی جنگل تصادفی نسبت به درخت تصمیم منفرد، پایداری بالا، مقاومت در برابر بیش‌برازش (Overfitting)، و توانایی کار با داده‌های پرت و نویزدار است. این ویژگی‌ها باعث می‌شود که جنگل تصادفی به‌عنوان یکی از الگوریتم های پایه هوش مصنوعی کاربرد زیادی در مسائل مختلف یادگیری ماشین داشته باشد. بااین‌حال، این الگوریتم به دلیل تعداد زیاد درخت‌ها ممکن است از نظر محاسباتی نسبت به درخت تصمیم کندتر باشد و برای کاربردهای بسیار بزرگ به منابع محاسباتی بیشتری نیاز داشته باشد.

الگوریتم‌های یادگیری بدون نظارت

الگوریتم‌های یادگیری بدون نظارت (Unsupervised Learning Algorithms) به روش‌هایی اطلاق می‌شوند که در آن‌ها مدل‌ها بدون نیاز به برچسب‌های ورودی یا خروجی برای داده‌ها، به شناسایی الگوها و ساختارهای نهفته در داده‌ها می‌پردازند. این الگوریتم‌ها معمولاً برای کشف خوشه‌ها، کاهش ابعاد داده، شناسایی ناهنجاری‌ها و سایر وظایف مشابه استفاده می‌شوند. برخلاف یادگیری نظارت‌شده که در آن مدل‌ها با داده‌های برچسب‌خورده آموزش می‌بینند، الگوریتم‌های یادگیری بدون نظارت تلاش می‌کنند که ساختار یا الگوهای موجود در داده‌های خام را کشف کنند.

الگوریتم‌های یادگیری بدون نظارت

خوشه‌بندی K-Means

خوشه‌بندی K-Means یکی از محبوب‌ترین و پرکاربردترین الگوریتم‌های خوشه‌بندی در یادگیری ماشین است که برای تقسیم داده‌ها به گروه‌های مشابه یا خوشه‌ها به کار می‌رود. هدف این الگوریتم این است که داده‌ها را به k خوشه تقسیم کند به طوری که داده‌های مشابه در یک خوشه قرار گیرند و خوشه‌ها از همدیگر متمایز باشند. الگوریتم K-Means بر اساس میانگین نقاط داده در هر خوشه عمل می‌کند و به دنبال کمینه کردن مجموع مربع فاصله‌های هر نقطه داده از مرکز خوشه خود است.

الگوریتم K-Means به طور معمول در چند مرحله انجام می‌شود: در ابتدا، k مرکز خوشه به طور تصادفی انتخاب می‌شوند. سپس هر داده به نزدیک‌ترین مرکز خوشه نسبت داده می‌شود. پس از آن، مراکز خوشه‌ها به عنوان میانگین نقاط داده‌ای که به هر خوشه تعلق دارند، به‌روزرسانی می‌شوند. این فرایند تا زمانی که مراکز خوشه‌ها ثابت بمانند یا تغییرات اندکی داشته باشند، ادامه می‌یابد.

یکی از چالش‌های این الگوریتم انتخاب مقدار مناسب k است، چرا که مقدار k تعیین‌کننده تعداد خوشه‌هاست و باید به طور مناسب انتخاب شود تا تقسیم داده‌ها معنادار باشد. روش‌هایی مانند الگوی Elbow برای کمک به انتخاب k مناسب وجود دارد. الگوریتم K-Means، که یکی از الگوریتم های پایه هوش مصنوعی است، معمولاً برای داده‌های بزرگ مناسب است، اما به دلیل حساس بودن به انتخاب اولیه مراکز خوشه، ممکن است نتایج متغیر و غیر بهینه داشته باشد.

خوشه‌بندی سلسله‌مراتبی (Hierarchical Clustering)

خوشه‌بندی سلسله‌مراتبی (Hierarchical Clustering) یکی از روش‌های خوشه‌بندی است که داده‌ها را به صورت یک ساختار درختی یا دندروگرام (Dendrogram) مرتب می‌کند. این روش به دو صورت اصلی انجام می‌شود: پیوند پایین به بالا (Agglomerative) و پیوند بالا به پایین (Divisive). در روش پیوند پایین به بالا، ابتدا هر نقطه داده به عنوان یک خوشه مجزا در نظر گرفته می‌شود و سپس به تدریج خوشه‌های مشابه با هم ترکیب می‌شوند تا زمانی که در نهایت تمامی داده‌ها در یک خوشه قرار بگیرند. در روش پیوند بالا به پایین، ابتدا تمامی داده‌ها در یک خوشه قرار دارند و سپس به تدریج داده‌ها به خوشه‌های کوچکتر تقسیم می‌شوند.

الگوریتم خوشه‌بندی سلسله‌مراتبی از معیارهای مختلفی برای اندازه‌گیری شباهت یا فاصله بین خوشه‌ها استفاده می‌کند. رایج‌ترین معیارها عبارتند از فاصله اقلیدسی (Euclidean distance)، فاصله منهتن (Manhattan distance) و فاصله همبستگی. در هر مرحله، نزدیک‌ترین خوشه‌ها به یکدیگر متصل می‌شوند و درخت خوشه‌بندی به تدریج شکل می‌گیرد. این الگوریتم یکی از الگوریتم های پایه هوش مصنوعی است که معمولاً برای داده‌هایی با ساختار سلسله‌مراتبی مناسب است، جایی که خوشه‌ها به طور تدریجی و در مقیاس‌های مختلف به وجود می‌آیند. از مزایای این روش می‌توان به عدم نیاز به پیش‌بینی تعداد خوشه‌ها (k) اشاره کرد، اما از معایب آن می‌توان به پیچیدگی محاسباتی بالا در داده‌های بزرگ اشاره نمود.

خوشه‌بندی DBSCAN

خوشه‌بندی DBSCAN (Density-Based Spatial Clustering of Applications with Noise) یک الگوریتم خوشه‌بندی مبتنی بر چگالی است که برای شناسایی خوشه‌های مختلف در داده‌های پیچیده و دارای نویز بسیار موثر است. برخلاف الگوریتم‌های خوشه‌بندی دیگر مانند K-Means که به یک تعداد ثابت از خوشه‌ها نیاز دارند، DBSCAN به طور خودکار تعداد خوشه‌ها را از داده‌ها استخراج می‌کند و همچنین توانایی شناسایی نقاط نویز (outliers) را دارد.

الگوریتم DBSCAN بر اساس دو پارامتر اصلی کار می‌کند: ε (Epsilon) و MinPts. پارامتر ε مشخص می‌کند که یک نقطه داده برای پیوستن به خوشه باید در یک فاصله مشخص از دیگر نقاط قرار گیرد و پارامتر MinPts حداقل تعداد نقاطی را که برای تشکیل یک خوشه باید در نزدیکی هم قرار داشته باشند، تعیین می‌کند.

فرآیند خوشه‌بندی با بررسی نقاط داده شروع می‌شود. اگر یک نقطه داده تعداد کافی از نقاط دیگر را در اطراف خود (در فاصله ε) داشته باشد، به عنوان مرکز خوشه در نظر گرفته می‌شود و سایر نقاط در نزدیکی آن به این خوشه اضافه می‌شوند. نقاطی که به هیچ خوشه‌ای تعلق ندارند، به عنوان نویز شناسایی می‌شوند. DBSCAN یکی از الگوریتم های پایه هوش مصنوعی است که مزایای زیادی دارد، مانند شناسایی خوشه‌هایی با شکل‌های غیر هندسی و مقاوم بودن در برابر نویز. اما ممکن است با داده‌های بسیار متراکم یا بسیار پراکنده به مشکل برخورد کند، زیرا انتخاب پارامترهای ε و MinPts حساسیت زیادی دارد.

کاهش ابعاد t-SNE

t-SNE (t-Distributed Stochastic Neighbor Embedding) یک روش کاهش ابعاد است که به طور خاص برای تجسم داده‌های با ابعاد بالا طراحی شده است. این الگوریتم توانایی بهبود تحلیل داده‌های پیچیده و بزرگ را با تبدیل آن‌ها به یک فضای کم‌بعدتر دارد، در حالی که سعی می‌کند شباهت‌های محلی بین داده‌ها را حفظ کند. به عبارت دیگر، t-SNE داده‌ها را به گونه‌ای تجزیه و تحلیل می‌کند که فاصله‌ها و روابط میان داده‌ها در فضای چندبعدی به بهترین شکل ممکن در فضای دو یا سه‌بعدی نمایش داده شوند.

t-SNE به طور معمول برای تجسم داده‌ها در ابعاد بالا، مانند داده‌های تصاویر، متون، و ویژگی‌های استخراج شده از مدل‌های یادگیری ماشین، استفاده می‌شود. این الگوریتم ابتدا شباهت‌های بین نقاط داده را در فضای اصلی محاسبه کرده و سپس آن‌ها را به فضای کم‌بعدتر نقشه می‌کند، به گونه‌ای که نقاط مشابه در فضای بالا در فضای پایین نیز به هم نزدیک باشند.

یکی از ویژگی‌های کلیدی t-SNE این است که می‌تواند خوشه‌ها و ساختارهای پیچیده‌ای را در داده‌ها شناسایی کند که به سادگی در سایر روش‌های کاهش ابعاد قابل مشاهده نیستند. t-SNE، که به عنوان یکی از الگوریتم های پایه هوش مصنوعی شناخته می‌شود، برای تجسم داده‌ها به‌ویژه در داده‌های با ابعاد بالا بسیار مفید است. با این حال، یکی از معایب آن این است که بیشتر به‌عنوان یک ابزار تجسم داده‌ها استفاده می‌شود و برای یادگیری یا پیش‌بینی مدل‌ها به‌طور مستقیم مناسب نیست. همچنین، انتخاب پارامترهای مناسب مانند نرخ یادگیری و تعداد ابعاد می‌تواند تأثیر زیادی بر نتایج نهایی داشته باشد.

الگوریتم‌های یادگیری تقویتی

الگوریتم‌های یادگیری تقویتی (Reinforcement Learning) به دسته‌ای از روش‌های یادگیری ماشین گفته می‌شود که در آن‌ها عامل (Agent) با تعامل و انجام اقدامات در یک محیط (Environment) سعی می‌کند تا بهترین تصمیم‌ها را برای رسیدن به بیشترین پاداش ممکن در طول زمان بگیرد. در این رویکرد، عامل بازخوردی از محیط دریافت می‌کند که معمولاً به صورت پاداش یا تنبیه است و هدف آن است که از این بازخوردها استفاده کند تا سیاستی را بیاموزد که منجر به حداکثر پاداش در بلندمدت شود. به عبارت دیگر، عامل در هر وضعیت از محیط با انتخاب یک عمل به دنبال افزایش تجمعی پاداش‌ها در آینده است.

الگوریتم‌های یادگیری تقویتی

Q-Learning

Q-Learning یک الگوریتم یادگیری تقویتی است که به یک عامل کمک می‌کند تا از طریق تعامل با محیط، بهترین استراتژی (سیاست) را برای انجام وظایف مختلف یاد بگیرد. این الگوریتم از روش یادگیری بدون نظارت برای تعیین بهترین عمل در هر وضعیت استفاده می‌کند، بدون اینکه نیاز به مدل دقیقی از محیط داشته باشد. Q-Learning از جدول کیو (Q-table) استفاده می‌کند که به عنوان یک حافظه برای ذخیره‌سازی ارزش هر جفت وضعیت-عمل به کار می‌رود.

در این الگوریتم، عامل در هر وضعیت (State) از محیط قرار دارد و باید عملی را انتخاب کند. سپس با توجه به عمل انتخابی، پاداش (Reward) دریافت می‌کند و وضعیت جدیدی را تجربه می‌کند. هدف Q-Learning این است که ارزش هر جفت وضعیت-عمل را (که به آن Q-value گفته می‌شود) یاد بگیرد به طوری که برای هر وضعیت، عملی با بالاترین Q-value انتخاب شود که به بیشترین پاداش بلندمدت منجر شود. Q-Learning به دلیل عدم نیاز به مدل دقیقی از محیط، در بسیاری از مسائل یادگیری تقویتی، از جمله بازی‌ها، رباتیک و سیستم‌های خودران کاربرد دارد.

DQN (Deep Q-Network)

الگوریتم DQN (Deep Q-Network) یک تکنیک یادگیری تقویتی است که از شبکه‌های عصبی عمیق به‌عنوان یک تقریب‌زننده برای تخمین تابع Q استفاده می‌کند، به این صورت که هوش مصنوعی قادر می‌شود سیاست‌های بهینه را در محیط‌های پیچیده یاد بگیرد. در این روش، به جای استفاده از جدول Q برای ذخیره مقادیر هر وضعیت-عمل، یک شبکه عصبی مقادیر Q را برای تمامی وضعیت‌ها و اعمال تخمین می‌زند. این الگوریتم که جزو الگوریتم های پایه هوش مصنوعی است، برای فضاهای وضعیت بسیار بزرگ بسیار کارآمد است چرا که شبکه عصبی می‌تواند وضعیت‌های جدید را به‌طور مؤثری تعمیم دهد. DQN از تجربیات جمع‌آوری‌شده از تعاملات با محیط برای به‌روزرسانی مداوم شبکه عصبی استفاده می‌کند.

یکی از ویژگی‌های کلیدی DQN، استفاده از تجربه‌های دوباره‌پخش شده (Experience Replay) است که تجربیات تعاملات قبلی در یک حافظه ذخیره می‌شود و به‌طور تصادفی برای آموزش شبکه عصبی استفاده می‌شود. این روش از همبستگی‌های داده‌ها جلوگیری می‌کند و فرآیند یادگیری را پایدارتر می‌کند. علاوه بر این، DQN از یک شبکه هدف (Target Network) استفاده می‌کند که به‌طور دوره‌ای به‌روزرسانی می‌شود تا از نوسانات شدید در به‌روزرسانی‌های شبکه عصبی جلوگیری کند. این تکنیک‌ها باعث می‌شوند که DQN برای یادگیری رفتارهای پیچیده در محیط‌های واقعی، مانند بازی‌های ویدیویی یا رباتیک، بسیار مؤثر باشد.

REINFORCE

الگوریتم REINFORCE آخرین الگوریتمی است که در مقاله الگوریتم های پایه هوش مصنوعی به آن می‌پردازیم، یک روش یادگیری تقویتی مبتنی بر گرادیان سیاست است که برای بهبود سیاست‌های تصادفی در محیط‌های پیچیده استفاده می‌شود. این الگوریتم یکی از ساده‌ترین و مشهورترین روش‌ها در دسته‌بندی الگوریتم‌های پالیسی‌گرادیان است. در REINFORCE، به‌جای تخمین تابع ارزش (مثل Q-learning)، مستقیماً بر روی به‌روزرسانی سیاست کار می‌شود. در این الگوریتم، سیاست به‌عنوان یک توزیع احتمالی برای انتخاب اقدامات در هر وضعیت مدل می‌شود. سپس الگوریتم از بازخورد پاداش (reward) دریافت‌شده از محیط برای به‌روزرسانی احتمال انتخاب اعمال استفاده می‌کند.

در REINFORCE، هر بار که یک اقدام از سیاست جاری انتخاب می‌شود، از پاداش تجمعی (cumulative reward) حاصل از آن اقدام استفاده می‌شود تا پارامترهای سیاست به‌روزرسانی شوند. به‌طور خاص، به سیاست یک گرادیان متناسب با پاداش‌هایی که در طول یک اپیزود دریافت شده است اضافه می‌شود. این فرآیند باعث می‌شود که سیاست به‌طور تدریجی به سمت بهبود حرکت کند. REINFORCE در مقایسه با سایر روش‌های یادگیری تقویتی می‌تواند بسیار ساده باشد، اما به دلیل داشتن واریانس بالای پاداش‌ها در اپیزودها، ممکن است یادگیری کند و نیاز به روش‌هایی مانند کاهش واریانس داشته باشد تا به‌طور مؤثرتری یاد بگیرد.

الگوریتم های یادگیری ماشین

نتیجه گیری

در این مقاله، انواع مختلفی از الگوریتم های پایه هوش مصنوعی مورد بررسی قرار گرفتند که هر کدام در زمینه‌های خاص خود کاربردهای متنوع و ارزشمندی دارند. از الگوریتم‌های جستجو گرفته تا الگوریتم‌های یادگیری ماشین و یادگیری تقویتی، همه این تکنیک‌ها به سیستم‌های هوش مصنوعی این امکان را می‌دهند که مشکلات پیچیده را حل کنند، از داده‌ها یاد بگیرند و تصمیمات بهینه بگیرند.

با توجه به پیشرفت‌های سریع در این حوزه، الگوریتم‌های هوش مصنوعی در حال تبدیل شدن به ابزاری قدرتمند در صنایع مختلف از جمله پزشکی، خودران‌ها، تجارت و تحلیل داده‌ها هستند. آشنایی با این الگوریتم‌ها نه تنها برای پژوهشگران و مهندسان حوزه فناوری اطلاعات ضروری است، بلکه برای هر کسی که به دنبال درک بهتر و استفاده از توانایی‌های هوش مصنوعی در زندگی روزمره خود باشد، اهمیت دارد.

میزان رضایتمندی
لطفاً میزان رضایت خودتان را از این مطلب با دادن امتیاز اعلام کنید.
[ امتیاز میانگین 1 از 1 نفر ]
اگر بازخوردی درباره این مطلب دارید یا پرسشی دارید که بدون پاسخ مانده است، آن را از طریق بخش نظرات مطرح کنید.
منابع و مراجع:
geeksforgeeks medium

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هفت − هفت =

پیمایش به بالا